فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Overlap

ˌoʊvərˈlæp ˌoʊvərˈlæp ˌəʊvəˈlæp ˌəʊvəˈlæp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overlapped
  • شکل سوم:

    overlapped
  • سوم شخص مفرد:

    overlaps
  • وجه وصفی حال:

    overlapping
  • شکل جمع:

    overlaps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb C2
    هم‌پوشانی، روی‌هم افت، روی هم افتادن، اشتراک داشتن
  • noun verb - intransitive adverb
    روی‌هم افتادن (دولبه چیزی)، اصطکاک داشتن
    • - The tiles on the roof overlap one another.
    • - سفال‌های بام روی هم قرار می‌گیرند.
    • - The edges of the two carpets overlap.
    • - لبه‌های دو قالی روی هم می‌افتند.
    • - Sa'di and Rumi's lifetimes overlapped.
    • - بخشی از دوران عمر سعدی با دوران عمر رومی هم‌زمان بود.
    • - Overlapping responsibilities cause conflict.
    • - تداخل مسئولیت‌ها، تعارض به وجود می‌آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد overlap

  1. verb lie over something else
    Synonyms: extend along, flap, fold over, go beyond, imbricate, lap over, overhang, overlay, overlie, overrun, project, protrude, ride, run over, shingle
    Antonyms: divide, separate

ارجاع به لغت overlap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overlap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overlap

لغات نزدیک overlap

پیشنهاد بهبود معانی