Overlap

ˌoʊvərˈlæp ˌəʊvəˈlæp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overlapped
  • شکل سوم:

    overlapped
  • سوم‌شخص مفرد:

    overlaps
  • وجه وصفی حال:

    overlapping
  • شکل جمع:

    overlaps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
هم‌پوشانی داشتن، روی هم قرار گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- The tiles on the roof overlap one another.
- کاشی‌های بام روی هم قرار می‌گیرند.
- The edges of the two carpets overlap.
- لبه‌های دو قالی روی هم می‌افتند.
verb - intransitive C2
هم‌زمان بودن، هم‌پوشانی داشتن، مشترک بودن، تداخل داشتن
- Sa'di and Rumi's lifetimes overlapped.
- بخشی از دوران عمر سعدی با دوران عمر رومی هم‌زمان بود.
- Overlapping responsibilities cause conflict.
- تداخل مسئولیت‌ها، تعارض به وجود می‌آورد.
- Our areas of research overlap significantly.
- زمینه‌های تحقیقاتی ما به‌طور قابل توجهی با هم اشتراک دارند.
verb - intransitive verb - transitive
ورزش (فوتبال) اورلپ کردن (حرکت تهاجمی برای دریافت دوباره‌ی توپ پس‌از پاس دادن آن به هم‌تیمی)
- By overlapping, he created space for his teammate to cut inside.
- با اورلپ کردن، برای هم‌تیمی‌اش فضا ایجاد کرد تا به داخل زمین حرکت کند.
- The team practices overlapping during training sessions.
- اعضای تیم در جلسات تمرینی، اورلپ کردن را تمرین می‌کنند.
noun countable uncountable
هم‌پوشانی، اشتراک، تداخل
- The overlap between the two fields creates opportunities for collaboration.
- هم‌پوشانی بین این دو حوزه، فرصت‌هایی برای همکاری فراهم می‌کند.
- We need to make sure there’s no schedule overlap.
- باید مطمئن شویم که تداخل زمانی وجود ندارد.
noun singular
ورزش (فوتبال) اورلپ (حرکت تهاجمی برای دریافت دوباره‌ی توپ پس‌از پاس دادن آن به هم‌تیمی)
- The winger waited for the overlap before releasing the ball.
- وینگر منتظر اورلپ شد و بعد توپ را پاس داد.
- The full-back made a brilliant overlap and crossed the ball into the box.
- مدافع کناری، اورلپی عالی انجام داد و توپ را به داخل محوطه‌ی جریمه سانتر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overlap

  1. verb lie over something else
    Synonyms:
    overlay cover extend along run over go beyond overhang project lap over ride overlie flap fold over protrude imbricate shingle overrun
    Antonyms:
    separate divide
  1. noun a flap that lies over another part
    Synonyms:
    extension overlay lap convergence addition intersection

ارجاع به لغت overlap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overlap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overlap

لغات نزدیک overlap

پیشنهاد بهبود معانی