با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Overlay

ˌoʊvərˈleɪ ˌoʊvərˈleɪ ˌəʊvəˈleɪ ˌəʊvəˈleɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
پوشش، اندود، پوشیدن، زیاد بار کردن، رویهم قرار دادن، (اسکاتلند) کراوات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun verb - transitive
جای گذاشت، جای گذاشتن
- Emam Reza's gold overlaid dome
- گنبد زراندود امام رضا (ع)
- Mazdak's life is overlaid by layer upon layer of legend.
- زندگی مزدک از لایه‌های متعدد افسانه پوشیده شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overlay

  1. verb To burden
    Synonyms: overload, cram, encumber
  2. verb To overlap
    Synonyms: cover, superimpose, spread, extend, blanket, coat, cap, overlie, glaze, pave, plate, veneer
  3. noun Protective covering consisting, for example, of a layer of boards applied to the studs and joists of a building to strengthen it and serve as a foundation for a weatherproof exterior
    Synonyms: sheathing, overlayer

ارجاع به لغت overlay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overlay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overlay

لغات نزدیک overlay

پیشنهاد بهبود معانی