آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Spread

    spred spred

    گذشته‌ی ساده:

    spread

    شکل سوم:

    spread

    سوم‌شخص مفرد:

    spreads

    وجه وصفی حال:

    spreading

    شکل جمع:

    spreads

    معنی spread | جمله با spread

    verb - intransitive verb - transitive B2

    پخش کردن، منتشر کردن، گسترش یافتن، شایع کردن، پراکندن، منتشر شدن، پراکنده شدن، شایع شدن، سرایت کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Buddhism spread all over Eastern Asia.

    بوداپرستی در تمام آسیای خاوری گسترش یافت.

    Bad news spreads fast.

    خبر بد زود پراکنده می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The fire was fast spreading to all parts of the building.

    آتش‌سوزی به‌سرعت به همه جای ساختمان سرایت می‌کرد.

    to spread disease

    ناخوشی را سرایت دادن

    to spread rumors

    شایعه‌پراکنی کردن

    This disease spreads only through water.

    این بیماری فقط توسط آب همه‌گیر می‌شود.

    verb - intransitive verb - transitive

    باز کردن، پهن کردن، گستردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Spread the carpet in my room.

    فرش را در اتاق من پهن کنید.

    I spread the bedding.

    رختخواب را پهن کردم.

    verb - transitive

    از هم گشودن، از هم باز کردن

    He put his hand on the table and spread out his fingers.

    دستش را روی میز گذاشت و انگشتان خود را از هم باز کرد.

    My sister spread her arms and gave me a hug.

    خواهرم دست‌های خود را از هم گشود و مرا در آغوش گرفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A bird spreads its wings.

    پرنده بال‌های خود را می‌گستراند.

    verb - intransitive verb - transitive

    پخش کردن، پخش شدن (چیزی روی چیز دیگر)

    The student spread the newspapers on the floor.

    دانشجو روزنامه‌ها را روی زمین پخش کرد.

    The gardener spread the mulch over the flower beds to protect the plants.

    باغبان مالچ را روی بستر گل پخش می‌کرد تا از گیاهان محافظت کند.

    noun countable uncountable

    غذا و آشپزی خوراکی مالیدنی، غذای خامه‌مانند، پخشینه (روی نان یا بیسکویت مثل مربا و کره و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    cheese spread

    پنیر نرم (که می‌توان روی نان مالید)

    My favorite spread for crackers is a creamy garlic and herb cheese.

    خوراکی مالیدنی محبوب من روی کراکر، سیر خامه‌ای و پنیر گیاهی است.

    verb - transitive

    تقسیم کردن

    The country's wealth was not spread evenly amongst all.

    ثروت کشور بین همه به‌طور مساوی تقسیم نشده بود.

    The teacher spread the cookies among the students.

    معلم شیرینی‌ها را بین دانش‌آموزان تقسیم کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The company decided to spread the workload among its employees.

    این شرکت تصمیم گرفت حجم کار را در میان کارمندان خود تقسیم کند.

    verb - transitive

    مالیدن

    to spread bread with jelly

    نان را از مربا پوشاندن

    to spread butter on bread

    روی نان کره مالیدن

    verb - intransitive

    امتداد داشتن، گسترش یافتن

    The Amazon gradually spreads out and reaches a width of six miles.

    رود آمازون به‌تدریج گسترش می‌یابد و به پهنای شش مایل می‌رسد.

    The suburbs spread for kilometers.

    مناطق حومه‌ی شهر کیلومترها امتداد دارند.

    verb - intransitive

    نمایان شدن (لبخند)

    When he heard the good news, a smile slowly spread across his face

    با شنیدن این خبر خوب، آرام‌آرام لبخندی روی صورتش نمایان شد.

    The comedian's jokes were so funny that laughter spread and smiles were seen on everyone's faces.

    شوخی‌های این کمدین به‌قدری خنده‌دار بود که قاه‌قاه خنده و لبخند روی صورت همه نمایان شد.

    noun uncountable

    پخش، گسترش، اشاعه، شیوع

    the spread of aids throughout Africa

    شیوع بیماری ایدز در سرتاسر آفریقا

    the spread of education in the country's rural areas

    گسترش آموزش در روستاهای کشور

    noun uncountable

    پهنا، وسعت، دامنه، گستره، پهنه

    The wing has a spread of two meters.

    پهنای بال دو متر است.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی مزرعه‌، زمین (بزرگ)

    His father owns a spread in Kansas.

    پدرش در کانزاس یک مزرعه‌ی بزرگ دارد.

    A spread appeared before our eyes.

    زمین بزرگی جلو چشم ما ظاهر شد.

    noun countable

    غذا و آشپزی قدیمی سفره‌ی رنگین، غذا (متنوع و رنگارنگ)

    Our hosts put out quite a decent spread.

    میزبانان سفره‌ی رنگینی را تدارک دیده بودند.

    The spread for the Thanksgiving feast was incredible

    غذای جشن شکرگزاری باورنکردنی بود.

    noun countable

    تفاوت، اختلاف (بین دو مقدار مانند دو قیمت یا نرخ بهره و غیره)

    The spread between the highest and lowest bids for the construction project was surprising.

    تفاوت بین بالاترین و کمترین پیشنهاد برای پروژه‌ی ساخت‌وساز تعجب‌آور بود.

    The spread between the original asking price and the final selling price was quite significant.

    اختلاف بین قیمت درخواستی اولیه و قیمت فروش نهایی بسیار قابل توجه بود.

    noun countable

    روتختی، رومیزی

    She folded the spread.

    او رومیزی را تا کرد.

    The hotel room had a luxurious spread on the king-sized bed.

    روی تخت کینگ‌سایز موجود در اتاق هتل، روتختی مجللی قرار داشت.

    noun countable

    دو صفحه‌ی مقابل هم (روزنامه و مجله و غیره)

    Her picture on the center spread of the magazine.

    عکس او در دو صفحه‌ی وسط مجله چاپ شده بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد spread

    1. noun expansion, development; extent
      Synonyms:
      increase extension development enlargement advance advancement spreading reach scope range period term extent span expanse stretch compass proliferation diffusion dissemination transmission dispersion radiation sweep profusion escalation suffusion ramification transfusion
      Antonyms:
      stagnation suppression
    1. noun outlay of food, meal
      Synonyms:
      meal dinner lunch feast repast banquet regale array blowout
    1. verb open or fan out
      Synonyms:
      open expand increase stretch extend widen unfold develop disperse circulate diffuse unroll lay cover arrange set prepare reach multiply proliferate dilate enlarge swell flatten level outstretch radiate branch off unfurl lie paint coat overlay suffuse pervade flow cast strew smear daub roll out escalate even out be displayed array sprawl unwind untwist diverge bloat mushroom gloss
      Antonyms:
      close gather collect compress
    1. verb publicize
      Synonyms:
      publish advertise declare announce broadcast circulate distribute make public make known disseminate proclaim transmit diffuse propagate radiate promulgate blazon cast scatter shed sow strew
      Antonyms:
      hide conceal

    Idioms

    spread oneself thin

    خود را گرفتار مشغله‌ی زیاد کردن، در آن واحد در چند کار شرکت داشتن

    سوال‌های رایج spread

    گذشته‌ی ساده spread چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده spread در زبان انگلیسی spread است.

    شکل سوم spread چی میشه؟

    شکل سوم spread در زبان انگلیسی spread است.

    شکل جمع spread چی میشه؟

    شکل جمع spread در زبان انگلیسی spreads است.

    وجه وصفی حال spread چی میشه؟

    وجه وصفی حال spread در زبان انگلیسی spreading است.

    سوم‌شخص مفرد spread چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد spread در زبان انگلیسی spreads است.

    ارجاع به لغت spread

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «spread» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spread

    لغات نزدیک spread

    • - spray gun
    • - sprayer
    • - spread
    • - spread a rumour
    • - spread eagle
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.