پخش کردن، منتشر کردن، گسترش یافتن، شایع کردن، پراکندن، منتشر شدن، پراکنده شدن، شایع شدن، سرایت کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Buddhism spread all over Eastern Asia.
بوداپرستی در تمام آسیای خاوری گسترش یافت.
Bad news spreads fast.
خبر بد زود پراکنده میشود.
The fire was fast spreading to all parts of the building.
آتشسوزی بهسرعت به همه جای ساختمان سرایت میکرد.
to spread disease
ناخوشی را سرایت دادن
to spread rumors
شایعهپراکنی کردن
This disease spreads only through water.
این بیماری فقط توسط آب همهگیر میشود.
باز کردن، پهن کردن، گستردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Spread the carpet in my room.
فرش را در اتاق من پهن کنید.
I spread the bedding.
رختخواب را پهن کردم.
از هم گشودن، از هم باز کردن
He put his hand on the table and spread out his fingers.
دستش را روی میز گذاشت و انگشتان خود را از هم باز کرد.
My sister spread her arms and gave me a hug.
خواهرم دستهای خود را از هم گشود و مرا در آغوش گرفت.
A bird spreads its wings.
پرنده بالهای خود را میگستراند.
پخش کردن، پخش شدن (چیزی روی چیز دیگر)
The student spread the newspapers on the floor.
دانشجو روزنامهها را روی زمین پخش کرد.
The gardener spread the mulch over the flower beds to protect the plants.
باغبان مالچ را روی بستر گل پخش میکرد تا از گیاهان محافظت کند.
غذا و آشپزی خوراکی مالیدنی، غذای خامهمانند، پخشینه (روی نان یا بیسکویت مثل مربا و کره و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
cheese spread
پنیر نرم (که میتوان روی نان مالید)
My favorite spread for crackers is a creamy garlic and herb cheese.
خوراکی مالیدنی محبوب من روی کراکر، سیر خامهای و پنیر گیاهی است.
تقسیم کردن
The country's wealth was not spread evenly amongst all.
ثروت کشور بین همه بهطور مساوی تقسیم نشده بود.
The teacher spread the cookies among the students.
معلم شیرینیها را بین دانشآموزان تقسیم کرد.
The company decided to spread the workload among its employees.
این شرکت تصمیم گرفت حجم کار را در میان کارمندان خود تقسیم کند.
مالیدن
to spread bread with jelly
نان را از مربا پوشاندن
to spread butter on bread
روی نان کره مالیدن
امتداد داشتن، گسترش یافتن
The Amazon gradually spreads out and reaches a width of six miles.
رود آمازون بهتدریج گسترش مییابد و به پهنای شش مایل میرسد.
The suburbs spread for kilometers.
مناطق حومهی شهر کیلومترها امتداد دارند.
نمایان شدن (لبخند)
When he heard the good news, a smile slowly spread across his face
با شنیدن این خبر خوب، آرامآرام لبخندی روی صورتش نمایان شد.
The comedian's jokes were so funny that laughter spread and smiles were seen on everyone's faces.
شوخیهای این کمدین بهقدری خندهدار بود که قاهقاه خنده و لبخند روی صورت همه نمایان شد.
پخش، گسترش، اشاعه، شیوع
the spread of aids throughout Africa
شیوع بیماری ایدز در سرتاسر آفریقا
the spread of education in the country's rural areas
گسترش آموزش در روستاهای کشور
پهنا، وسعت، دامنه، گستره، پهنه
The wing has a spread of two meters.
پهنای بال دو متر است.
انگلیسی آمریکایی مزرعه، زمین (بزرگ)
His father owns a spread in Kansas.
پدرش در کانزاس یک مزرعهی بزرگ دارد.
A spread appeared before our eyes.
زمین بزرگی جلو چشم ما ظاهر شد.
غذا و آشپزی قدیمی سفرهی رنگین، غذا (متنوع و رنگارنگ)
Our hosts put out quite a decent spread.
میزبانان سفرهی رنگینی را تدارک دیده بودند.
The spread for the Thanksgiving feast was incredible
غذای جشن شکرگزاری باورنکردنی بود.
تفاوت، اختلاف (بین دو مقدار مانند دو قیمت یا نرخ بهره و غیره)
The spread between the highest and lowest bids for the construction project was surprising.
تفاوت بین بالاترین و کمترین پیشنهاد برای پروژهی ساختوساز تعجبآور بود.
The spread between the original asking price and the final selling price was quite significant.
اختلاف بین قیمت درخواستی اولیه و قیمت فروش نهایی بسیار قابل توجه بود.
روتختی، رومیزی
She folded the spread.
او رومیزی را تا کرد.
The hotel room had a luxurious spread on the king-sized bed.
روی تخت کینگسایز موجود در اتاق هتل، روتختی مجللی قرار داشت.
دو صفحهی مقابل هم (روزنامه و مجله و غیره)
Her picture on the center spread of the magazine.
عکس او در دو صفحهی وسط مجله چاپ شده بود.
خود را گرفتار مشغلهی زیاد کردن، در آن واحد در چند کار شرکت داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spread» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spread