آخرین به‌روزرسانی:

Meal

miːl miːl

شکل جمع:

meals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun A1

غذا، خوراکی، هنگام خوردن (صبحانه یا ناهار یا شام)، میان وعده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

The meal consisted of rice and kabob and salad.

غذا شامل چلو، کباب و سالاد بود.

I have to have a hot meal at night.

شب‌ها حتماً باید خوراک گرم بخورم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Finish your meal!

خوراکت را تمام کن!

He said a prayer before every evening meal.

او همیشه پیش از شام دعا می‌کرد.

noun

بلغور (گندم یا جو یا ذرت و غیره)، کنجاله، هر چیز بلغور مانند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

cornmeal

بلغور ذرت

linseed meal

کنجاله‌ی برزک

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fish meal

آرد ماهی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد meal

  1. noun food, often taken by several individuals
    Synonyms:
    eats chow lunch dinner supper breakfast brunch collation snack dessert feast banquet picnic potluck spread buffet table board fare repast feed grub mess refreshment munchies cookout tea din-din luncheon regalement square meal chow time carryout blue plate special together
    Antonyms:
    snack

ارجاع به لغت meal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «meal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/meal

لغات نزدیک meal

پیشنهاد بهبود معانی