فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Breakfast

ˈbrekfəst ˈbrekfəst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    breakfasts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable A1
    صبحانه، ناشتایی، افطار، چاشت
    • - We had bread and cheese for breakfast.
    • - صبحانه نان و پنیر خوردیم.
    • - We had breakfasted at eight.
    • - ساعت هشت صبحانه خورده بودیم.
  • verb - intransitive
    صبحانه خوردن، صبحانه دادن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد breakfast

  1. noun first meal of the day
    Synonyms: morning meal, early meal, brunch

ارجاع به لغت breakfast

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «breakfast» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/breakfast

لغات نزدیک breakfast

پیشنهاد بهبود معانی