با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Feast

fiːst fiːst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    feasted
  • شکل سوم:

    feasted
  • سوم‌شخص مفرد:

    feasts
  • وجه وصفی حال:

    feasting
  • شکل جمع:

    feasts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive countable C1
مهمانی، سور، ضیافت، جشن، عید، خوشگذرانی کردن، جشن گرفتن، عیاشی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- the feast of Ramadan
- عید ماه رمضان
- the feast of Easter
- عید پاک
- a feast of poetry and music
- بزم شعر و موسیقی
- a wedding feast
- جشن عروسی
- a feast for the eyes
- موجب تمتع دیدگان
- They feasted for seven days and nights.
- آنان هفت روز و هفت شب جشن گرفتند.
- Christmas is a period of feasting and thanksgiving.
- کریسمس دوران جشن و شکرگزاری است.
- We feasted until dawn.
- تا سحر سورچرانی کردیم.
- to feast one's eyes (on something)
- چشم‌چرانی کردن، با دیدن لذت بردن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feast

  1. noun banquet and celebration
    Synonyms: barbecue, big feed, blow, blowout, carnival, carousal, clambake, dinner, entertainment, fest, festival, festivity, fete, fiesta, gala, jollification, merrymaking, picnic, refreshment, regale, repast, spread, treat, wassail
  2. verb eat a great amount or very well
    Synonyms: banquet, dine, eat sumptuously, entertain, gorge, gormandize, indulge, overindulge, regale, stuff, stuff one’s face, treat, wine and dine
    Antonyms: abstain, fast

Collocations

ارجاع به لغت feast

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feast» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/feast

لغات نزدیک feast

پیشنهاد بهبود معانی