امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fete

feɪt feɪt feɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
ضیافت (به‌ویژه در هوای آزاد)، بزم، جشن، سور، جشنواره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
(به افتخار کسی) سور دادن، جشن بر پا کردن
- They feted the president of Italy with banquets and parades.
- با جشن و رژه مقدم، رئیس‌جمهور ایتالیا را گرامی داشتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fete

  1. noun celebration, party
    Synonyms: ball, banquet, bazaar, do, fair, festival, fiesta, gala
  2. verb throw a party for someone
    Synonyms: celebrate, entertain, feast, festival, hold reception for, holiday, honor, lionize, make much of, roll out the red carpet, treat, wine and dine

ارجاع به لغت fete

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fete» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fete

لغات نزدیک fete

پیشنهاد بهبود معانی