آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Independent

ˌɪndəˈpendənt ˌɪndəˈpendənt

صفت تفضیلی:

more independent

صفت عالی:

most independent

معنی independent | جمله با independent

adjective B2

مستقل، بی‌طرف، خودمختار

She wants to be independent of her parents.

او می‌خواهد از والدینش مستقل باشد.

The company hired independent auditors.

شرکت، حسابرسان مستقلی را به کار گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She is independent in her thinking.

او در تفکر متکی به خویش است.

to become independent

مستقل شدن

adjective

سیاست مستقل، ناوابسته، غیرحزبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

He is one of the independents who may vote for our party.

او یکی از نمایندگان ناوابسته است که ممکن است به سود حزب ما رأی بدهد.

She decided to run as an independent candidate to avoid party pressures.

او تصمیم گرفت به‌عنوان نامزد مستقل وارد انتخابات شود تا از فشارهای حزبی دور باشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

two party-affiliated newspapers and three independent ones

دو روزنامه‌ی وابسته به حزب و سه روزنامه‌ی ناوابسته (مستقل)

an independent voter

رأی‌دهنده‌ی ناوابسته (به احزاب یا دسته‌ها)

adjective B2

مستقل، خودمختار (کشور)

an independent country

کشور مستقل

Scotland held a referendum to decide if it should be an independent country.

اسکاتلند، همه‌پرسی‌ای برگزار کرد تا تصمیم بگیرد آیا باید کشور مستقلی باشد یا نه.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Many countries fought to become independent nations after colonial rule.

کشورهای زیادی پس‌از دوران استعمار برای تبدیل شدن به کشورهای مستقل مبارزه کردند.

adjective B1

مستقل، خودکفا (از لحاظ مالی)

John has always been independent, never asking anyone for money.

جان همیشه مستقل بوده و هیچ‌وقت از کسی پول نمی‌خواست.

Many young adults strive to be self-sufficient before leaving home.

بسیاری از جوانان تلاش می‌کنند قبل‌از ترک خانه، خودکفا باشند.

adjective

مستقل، آزاد، خودگردان (ناوابسته به سازمانی)

The magazine is independent, not affiliated with any major media company.

این مجله مستقل است و به هیچ شرکت بزرگ رسانه‌ای وابسته نیست.

He works as an independent filmmaker and makes his own creative decisions.

او به‌عنوان فیلم‌سازی مستقل کار می‌کند و خودش تصمیمات خلاقانه‌اش را می‌گیرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

an independent retail store

مغازه‌ی خرده‌فروشی خودگردان

adjective

زبان‌شناسی مستقل (جمله‌واره‌ای که می‌تواند به‌تنهایی جمله‌ای کامل باشد)

The teacher asked us to identify the independent clauses in the paragraph.

معلم از ما خواست جملات مستقل پاراگراف را شناسایی کنیم.

You can combine an independent clause with a dependent clause using a conjunction.

با استفاده از حرف ربط، می‌توانید جمله‌واره‌ی مستقل را با جمله‌واره‌ی وابسته ترکیب کنید.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد independent

  1. adjective liberated, free
    Synonyms:
    free autonomous self-sufficient self-governing separate unconstrained sovereign self-reliant uncontrolled absolute self-contained unconnected unaided nonaligned unallied self-supporting nonpartisan individualistic autarchic autarchical freewheeling unregimented on one’s own

Collocations

be independent of

مستقل بودن از، آزاد بودن از، خودباش بودن

independent of

جدا از، سوای، علیرغم، فارغ از، مستقل از

سوال‌های رایج independent

صفت تفضیلی independent چی میشه؟

صفت تفضیلی independent در زبان انگلیسی more independent است.

صفت عالی independent چی میشه؟

صفت عالی independent در زبان انگلیسی most independent است.

ارجاع به لغت independent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «independent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/independent

لغات نزدیک independent

پیشنهاد بهبود معانی