فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Autonomous

ɑːˈtɑːnəməs ɔːˈtɒnəməs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more autonomous
  • صفت عالی:

    most autonomous

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • adjective
    دارای حکومت مستقل، خودمختار، (زیست‌شناسی) دارای زندگی مستقل، (گیاه‌شناسی) خودکاربه‌طور غیرارادی، (روان‌شناسی) واحد کنترل داخلی
  • adjective
    خودگردان
    • - This organization is governmental but autonomous.
    • - این سازمان دولتی، ولی خودمختار است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد autonomous

  1. adjective independent
    Synonyms: free, self-determining, self-governing, self-ruling, sovereign, uncontrolled
    Antonyms: dependent, subject

ارجاع به لغت autonomous

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «autonomous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/autonomous

لغات نزدیک autonomous

پیشنهاد بهبود معانی