آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Free

    friː friː

    گذشته‌ی ساده:

    freed

    شکل سوم:

    freed

    سوم‌شخص مفرد:

    frees

    وجه وصفی حال:

    freeing

    صفت تفضیلی:

    freer

    صفت عالی:

    freest

    معنی free | جمله با free

    adjective B2

    رایگان، مجانی، مفت

    a free ticket

    بلیط مجانی

    a free lunch

    نهار رایگان

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He fixed the radio for free.

    او رادیو را مجانی درست کرد.

    adjective

    آسوده، با خیال راحت، گشاده دست، سخاوتمند

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    a free gait

    گام‌برداری با بی‌خیالی

    He is a free spender.

    او راحت پول خرج می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    "may I take an apple?" "yes, feel free"

    ‌«اجازه دارم یک سیب بردارم؟» «بلی، بفرمایید.»

    free of customs duties

    بخشوده از عوارض گمرکی

    adjective

    مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، آزاد، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود

    free translation

    ترجمه‌ی آزاد

    to be free on bail

    به قید تضمین مالی از زندان آزاد بودن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    This liquid will free the pipes of any obstruction.

    این مایع هرگونه گرفتگی لوله‌ها را برطرف خواهد کرد.

    This chair is free.

    این صندلی خالی است.

    There is a free road ahead.

    جاده‌ی بازی در پیش است.

    The telephone is not free now, come later.

    الان تلفن مشغول است، بعد بیایید.

    the free end of a rope

    انتهای آزاد (بسته‌نشده و رهای) طناب

    a free market

    بازار آزاد

    free oxygen

    اکسیژن آزاد

    What is the difference between a free person and a slave?

    فرق میان انسان آزاد و برده چیست؟

    a free port

    بندر آزاد

    This milk is free of any additives.

    این شیر عاری از هرگونه مواد اضافی است.

    free from any responsibility and obligation

    بدون هیچ‌گونه مسئولیت و تعهد

    free of sorrow

    از غم آزاد

    What do you do during your free time?

    در اوقات فراغت چه کار می‌کنی؟

    a free exchange of goods

    تبادل آزادانه‌ی کالا

    His father has given him a free hand in running the company.

    پدرش دست او را در اداره‌ی کارخانه باز گذاشته است.

    free of pain

    بی‌درد

    fat free

    بی‌چربی

    free verse

    شعر آزاد

    In a democracy you are free to express your ideas.

    در حکومت دموکراسی شما در بیان افکار خود آزادید.

    a free offer of help

    پیشنهاد کمک بدون انتظار پاداش

    an interest-free loan

    وام بدون بهره

    We are a free nation living under the law.

    ما مردمی آزاد هستیم که تحت لوای قانون زندگی می‌کنیم.

    I am not free this afternoon.

    امروز بعد از ظهر وقت ندارم (گرفتارم).

    Please don't make free with my cigarettes.

    لطفاً سیگارهای مرا مال خود ندانید (برندارید).

    The front wheel is free and unconnected to the motor.

    چرخ جلو آزاد است و به موتور وصل نیست.

    God has created man free and there is no such thing as fate.

    خداوند انسان را آزاد خلق کرده است و اجبار و تقدیری در کار نیست.

    You are free to go where you please.

    شما آزادید هرکجا که بخواهید بروید.

    Am I free to smoke?

    آیا حق دارم سیگار بکشم؟

    free will

    اختیار عمل، آزادکامی

    You are free to leave at anytime.

    هرموقع که بخواهید می‌توانید بروید.

    adjective

    (بازرگانی) فارغ از دخالت دولت و انحصارات، به میل خود (نه به زور یا به خاطر ملاحظه)، فارغ از مقررات یا سنت ها

    tax free

    بی‌مالیات، معاف از پرداخت مالیات

    adverb

    بطور مجانی، آزادانه

    People can freely come and go in the streets.

    مردم می‌توانند آزادانه در خیابان‌ها رفت‌و‌آمد کنند.

    You can act freely.

    شما می‌توانید آزادانه عمل کنید.

    verb - transitive

    آزاد کردن، رها کردن، آزادی دادن، تحویل دادن، ترخیص کرن، آزادی ورود دادن به، معاف کردن، مصون ساختن، مصونیت دادن

    to free a bird

    پرنده‌ای را آزاد کردن

    The overpass has freed the road of congestion.

    پل عابر باعث جلوگیری از راه‌بندان شده است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He freed us from jail.

    او ما را از زندان خلاص کرد.

    He freed the Jews from captivity.

    او یهودیان را از اسارت آزاد کرد.

    The bank will not free up the necessary funds.

    بانک اعتبارات لازم را آزاد نمی‌کند.

    After the war, many countries in Africa became free.

    پس از جنگ بسیاری از کشورهای افریقا آزاد شدند.

    Lincoln set the slaves free.

    لینکلن بردگان را آزاد کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد free

    1. adjective without charge
      Synonyms:
      gratis complimentary free of cost costless for nothing gratuitous unpaid chargeless on the house for love handout comp on the cuff unrecompensed freebie free ride paper
      Antonyms:
      expensive costly high-priced priced
    1. adjective unrestrained personally
      Synonyms:
      unrestrained allowed permitted independent liberal relaxed easy informal open familiar loose casual frank unrestricted liberated unfettered unconstrained unhampered unconfined at liberty able unimpeded clear forward unengaged at large unattached uncommitted unregulated on the loose escaped fancy-free footloose free-spirited free-wheeling off the hook on one’s own untrammeled unobstructed lax
      Antonyms:
      restrained limited confined bound hindered
    1. adjective unrestrained politically
      Synonyms:
      independent liberated autonomous self-governing democratic sovereign unconstrained at liberty unregimented self-ruling self-directing unenslaved emancipated freed enfranchised separate autonomic autarchic individualistic sui juris
      Antonyms:
      bound enslaved suppressed prevented barred
    1. adjective not busy; unoccupied
      Synonyms:
      available idle unoccupied empty spare unused vacant unemployed loose clear at leisure unengaged extra unobstructed unimpeded unhampered not tied down uninhabited
      Antonyms:
      busy occupied scheduled tied-up
    1. adjective generous, unsparing
      Synonyms:
      big willing eager liberal charitable hospitable handsome lavish big-hearted bountiful open-handed unstinging munificent bounteous prodigal
      Antonyms:
      mean tight-fisted niggardly
    1. verb liberate, let go
      Synonyms:
      release let go deliver discharge acquit emancipate loose let loose set free extricate rescue save absolve pardon redeem bail clear dismiss relieve untie unchain unbind unleash disengage loosen let off spring bail out reprieve manumit disenthrall disimprison uncage cut loose let off the hook let out turn loose enfranchise turn out demobilize ransom unfetter put on the street unfix
      Antonyms:
      hold restrain confine incarcerate enslave
    1. verb take burden from
      Synonyms:
      relieve discharge rid unload empty deliver rescue redeem exempt excuse disembarrass disencumber disengage extricate unburden unpack cut loose put off cast off undo unlade disentangle decontaminate unshackle
      Antonyms:
      burden limit compel suppress

    Collocations

    for free

    (امریکا) رایگان، مجانی، به‌طوررایگان

    free from (or of)

    1- بی، بدون، عاری از

    2- ورای، در خارج از

    free of charge

    رایگان، مجانی، بدون مطالبه‌ی قیمت یا کارمزد

    رایگان، بی‌خرج

    set free

    آزاد کردن، رها کردن، ول کردن

    Idioms

    feel free

    (در جواب خواهش) بله بفرمایید، راحت باش بپرس، اجازه داشتن (برای سوال و غیره)

    free and easy

    خودمانی، بی‌ریا، صاف‌و‌ساده

    give (or have) a free hand

    اختیار تام دادن (یا داشتن)

    make free with

    1- از آن خود دانستن، برداشتن، صاحب شدن

    2- دست‌درازی کردن، پررویی کردن، از حد خود تجاوز کردن

    with a free hand

    با سخاوت، با گشاده‌دستی

    لغات هم‌خانواده free

    • noun
      freebie, freedom
    • adjective
      free
    • verb - transitive
      free
    • adverb
      free, freely

    سوال‌های رایج free

    گذشته‌ی ساده free چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده free در زبان انگلیسی freed است.

    شکل سوم free چی میشه؟

    شکل سوم free در زبان انگلیسی freed است.

    وجه وصفی حال free چی میشه؟

    وجه وصفی حال free در زبان انگلیسی freeing است.

    سوم‌شخص مفرد free چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد free در زبان انگلیسی frees است.

    صفت تفضیلی free چی میشه؟

    صفت تفضیلی free در زبان انگلیسی freer است.

    صفت عالی free چی میشه؟

    صفت عالی free در زبان انگلیسی freest است.

    ارجاع به لغت free

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «free» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/free

    لغات نزدیک free

    • - frederick the great
    • - frederick william
    • - free
    • - free agent
    • - free airtime
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.