گذشتهی ساده:
freedشکل سوم:
freedسومشخص مفرد:
freesوجه وصفی حال:
freeingصفت تفضیلی:
freerصفت عالی:
freestرایگان، مجانی، مفت
a free ticket
بلیط مجانی
a free lunch
نهار رایگان
He fixed the radio for free.
او رادیو را مجانی درست کرد.
آسوده، با خیال راحت، گشاده دست، سخاوتمند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a free gait
گامبرداری با بیخیالی
He is a free spender.
او راحت پول خرج میکند.
"may I take an apple?" "yes, feel free"
«اجازه دارم یک سیب بردارم؟» «بلی، بفرمایید.»
free of customs duties
بخشوده از عوارض گمرکی
مستقل، مجاز، روا، اختیاری، عاری، آزاد، رها، مختار، مبرا، غیر مقید، سرخود
free translation
ترجمهی آزاد
to be free on bail
به قید تضمین مالی از زندان آزاد بودن
This liquid will free the pipes of any obstruction.
این مایع هرگونه گرفتگی لولهها را برطرف خواهد کرد.
This chair is free.
این صندلی خالی است.
There is a free road ahead.
جادهی بازی در پیش است.
The telephone is not free now, come later.
الان تلفن مشغول است، بعد بیایید.
the free end of a rope
انتهای آزاد (بستهنشده و رهای) طناب
a free market
بازار آزاد
free oxygen
اکسیژن آزاد
What is the difference between a free person and a slave?
فرق میان انسان آزاد و برده چیست؟
a free port
بندر آزاد
This milk is free of any additives.
این شیر عاری از هرگونه مواد اضافی است.
free from any responsibility and obligation
بدون هیچگونه مسئولیت و تعهد
free of sorrow
از غم آزاد
What do you do during your free time?
در اوقات فراغت چه کار میکنی؟
a free exchange of goods
تبادل آزادانهی کالا
His father has given him a free hand in running the company.
پدرش دست او را در ادارهی کارخانه باز گذاشته است.
free of pain
بیدرد
fat free
بیچربی
free verse
شعر آزاد
In a democracy you are free to express your ideas.
در حکومت دموکراسی شما در بیان افکار خود آزادید.
a free offer of help
پیشنهاد کمک بدون انتظار پاداش
an interest-free loan
وام بدون بهره
We are a free nation living under the law.
ما مردمی آزاد هستیم که تحت لوای قانون زندگی میکنیم.
I am not free this afternoon.
امروز بعد از ظهر وقت ندارم (گرفتارم).
Please don't make free with my cigarettes.
لطفاً سیگارهای مرا مال خود ندانید (برندارید).
The front wheel is free and unconnected to the motor.
چرخ جلو آزاد است و به موتور وصل نیست.
God has created man free and there is no such thing as fate.
خداوند انسان را آزاد خلق کرده است و اجبار و تقدیری در کار نیست.
You are free to go where you please.
شما آزادید هرکجا که بخواهید بروید.
Am I free to smoke?
آیا حق دارم سیگار بکشم؟
free will
اختیار عمل، آزادکامی
You are free to leave at anytime.
هرموقع که بخواهید میتوانید بروید.
(بازرگانی) فارغ از دخالت دولت و انحصارات، به میل خود (نه به زور یا به خاطر ملاحظه)، فارغ از مقررات یا سنت ها
tax free
بیمالیات، معاف از پرداخت مالیات
بطور مجانی، آزادانه
People can freely come and go in the streets.
مردم میتوانند آزادانه در خیابانها رفتوآمد کنند.
You can act freely.
شما میتوانید آزادانه عمل کنید.
آزاد کردن، رها کردن، آزادی دادن، تحویل دادن، ترخیص کرن، آزادی ورود دادن به، معاف کردن، مصون ساختن، مصونیت دادن
to free a bird
پرندهای را آزاد کردن
The overpass has freed the road of congestion.
پل عابر باعث جلوگیری از راهبندان شده است.
He freed us from jail.
او ما را از زندان خلاص کرد.
He freed the Jews from captivity.
او یهودیان را از اسارت آزاد کرد.
The bank will not free up the necessary funds.
بانک اعتبارات لازم را آزاد نمیکند.
After the war, many countries in Africa became free.
پس از جنگ بسیاری از کشورهای افریقا آزاد شدند.
Lincoln set the slaves free.
لینکلن بردگان را آزاد کرد.
(امریکا) رایگان، مجانی، بهطوررایگان
آزاد کردن، رها کردن، ول کردن
(در جواب خواهش) بله بفرمایید، راحت باش بپرس، اجازه داشتن (برای سوال و غیره)
خودمانی، بیریا، صافوساده
اختیار تام دادن (یا داشتن)
1- از آن خود دانستن، برداشتن، صاحب شدن
2- دستدرازی کردن، پررویی کردن، از حد خود تجاوز کردن
با سخاوت، با گشادهدستی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «free» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/free