فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bountiful

ˈbaʊntɪfl ˈbaʊntɪfl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ادبی فراوان، پروپیمان

The farmer's bountiful harvest exceeded all expectations this year.

برداشت فراوان کشاورز امسال فراتر از همه‌ی انتظارات بود.

The chef prepared a bountiful feast for the guests.

سرآشپز برای میهمانان جشن پروپیمانی تدارک دید.

adjective

ادبی بخشنده، سخاوتمند، سخی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The bountiful philanthropist donated a large sum to the charity.

انسان‌دوست بخشنده مبلغ هنگفتی را به این مؤسسه‌ی خیریه اهدا کرد.

Her bountiful heart always led her to help those in need.

قلب سخی‌اش او را همیشه به کمک به نیازمندان سوق می‌داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bountiful

  1. adjective abundant
    Synonyms:
    plentiful ample generous copious profuse lavish abounding exuberant bounteous plenteous galore aplenty prolific handsome liberal munificent unsparing plenty free no end of crawling with stink with dime a dozen
    Antonyms:
    lacking insufficient sparse wanting meagre

ارجاع به لغت bountiful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bountiful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bountiful

لغات نزدیک bountiful

پیشنهاد بهبود معانی