ادبی فراوان، پروپیمان
The farmer's bountiful harvest exceeded all expectations this year.
برداشت فراوان کشاورز امسال فراتر از همهی انتظارات بود.
The chef prepared a bountiful feast for the guests.
سرآشپز برای میهمانان جشن پروپیمانی تدارک دید.
ادبی بخشنده، سخاوتمند، سخی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bountiful philanthropist donated a large sum to the charity.
انساندوست بخشنده مبلغ هنگفتی را به این مؤسسهی خیریه اهدا کرد.
Her bountiful heart always led her to help those in need.
قلب سخیاش او را همیشه به کمک به نیازمندان سوق میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bountiful» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bountiful