با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bountiful

ˈbaʊntɪfl ˈbaʊntɪfl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    ادبی فراوان، پروپیمان
    • - The farmer's bountiful harvest exceeded all expectations this year.
    • - برداشت فراوان کشاورز امسال فراتر از همه‌ی انتظارات بود.
    • - The chef prepared a bountiful feast for the guests.
    • - سرآشپز برای میهمانان جشن پروپیمانی تدارک دید.
  • adjective
    ادبی بخشنده، سخاوتمند، سخی
    • - The bountiful philanthropist donated a large sum to the charity.
    • - انسان‌دوست بخشنده مبلغ هنگفتی را به این مؤسسه‌ی خیریه اهدا کرد.
    • - Her bountiful heart always led her to help those in need.
    • - قلب سخی‌اش او را همیشه به کمک به نیازمندان سوق می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bountiful

  1. adjective abundant
    Synonyms: ample, aplenty, bounteous, copious, crawling with, dime a dozen, exuberant, free, galore, generous, handsome, lavish, liberal, luxuriant, magnanimous, munificent, no end of, plenteous, plentiful, plenty, prolific, stink with, unsparing
    Antonyms: insufficient, lacking, meagre, sparse, wanting

ارجاع به لغت bountiful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bountiful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bountiful

لغات نزدیک bountiful

پیشنهاد بهبود معانی