امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bountiful

ˈbaʊntɪfl ˈbaʊntɪfl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ادبی فراوان، پروپیمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The farmer's bountiful harvest exceeded all expectations this year.
- برداشت فراوان کشاورز امسال فراتر از همه‌ی انتظارات بود.
- The chef prepared a bountiful feast for the guests.
- سرآشپز برای میهمانان جشن پروپیمانی تدارک دید.
adjective
ادبی بخشنده، سخاوتمند، سخی
- The bountiful philanthropist donated a large sum to the charity.
- انسان‌دوست بخشنده مبلغ هنگفتی را به این مؤسسه‌ی خیریه اهدا کرد.
- Her bountiful heart always led her to help those in need.
- قلب سخی‌اش او را همیشه به کمک به نیازمندان سوق می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bountiful

  1. adjective abundant
    Synonyms:
    ample aplenty bounteous copious crawling with dime a dozen exuberant free galore generous handsome lavish liberal luxuriant magnanimous munificent no end of plenteous plentiful plenty prolific stink with unsparing
    Antonyms:
    insufficient lacking meagre sparse wanting

ارجاع به لغت bountiful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bountiful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bountiful

لغات نزدیک bountiful

پیشنهاد بهبود معانی