صفت تفضیلی:
more insufficientصفت عالی:
most insufficientناکافی، نارسا، نابسنده، ضعیف، ناکارآمد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His explanation was insufficient to convince me.
توضیح او برای قانع کردن من ناکافی بود.
The amount of food provided for the party was insufficient, leaving many guests hungry.
مقدار غذای تهیهشده برای میهمانی کافی نبود و بسیاری از مهمانان گرسنه ماندند.
insufficient evidence
شواهد و ادلهی ضعیف
This amount is insufficient.
این مبلغ کافی نیست.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «insufficient» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/insufficient