امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Insufficient

ˌɪnsəˈfɪʃnt ˌɪnsəˈfɪʃnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more insufficient
  • صفت عالی:

    most insufficient

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
ناکافی، نارسا، نابسنده، ضعیف، ناکارآمد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- His explanation was insufficient to convince me.
- توضیح او برای قانع کردن من ناکافی بود.
- The amount of food provided for the party was insufficient, leaving many guests hungry.
- مقدار غذای تهیه‌شده برای میهمانی کافی نبود و بسیاری از مهمانان گرسنه ماندند.
- insufficient evidence
- شواهد و ادله‌ی ضعیف
- This amount is insufficient.
- این مبلغ کافی نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insufficient

  1. adjective not enough; lacking
    Synonyms:
    bereft defective deficient destitute devoid drained dry failing faulty imperfect inadequate incapable incommensurate incompetent incomplete infrequent meager minus out of poor rare scant scarce short short of shy thin too little too late unample unfinished unfitted unqualified unsatisfactory wanting
    Antonyms:
    adequate ample enough sufficient

ارجاع به لغت insufficient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insufficient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insufficient

لغات نزدیک insufficient

پیشنهاد بهبود معانی