فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Incommensurate

ˌɪnkəˈmenʃərət ˌɪnkəˈmenʃərət

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

بی‌تناسب، ناپسند، نارسا، نامناسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The supply is incommensurate to the demand.

عرضه تکافوی تقاضا را نمی‌کند.

His education is incommensurate to his salary.

تحصیلات او با حقوقش متناسب نیست.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incommensurate

  1. adjective not proportional
    Synonyms:
    unequal disproportionate unfair inadequate incommensurable

ارجاع به لغت incommensurate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incommensurate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incommensurate

لغات نزدیک incommensurate

پیشنهاد بهبود معانی