آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ مهر ۱۴۰۴

    Calm

    kɑːm / / kɑːlm kɑːm

    گذشته‌ی ساده:

    calmed

    شکل سوم:

    calmed

    سوم‌شخص مفرد:

    calms

    وجه وصفی حال:

    calming

    شکل جمع:

    calms

    صفت تفضیلی:

    calmer

    صفت عالی:

    calmest

    معنی calm | جمله با calm

    adjective B1

    ساکت، آرام، خون‌سرد، متین، ملایم، بی‌اضطراب، آسوده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    After a bit of rest she became calmer.

    پس‌از قدری استراحت آرام‌تر شد.

    Her calm voice made everyone feel safe.

    صدای آرام او باعث شد همه احساس امنیت کنند.

    adjective

    آرام، ساکت، بی‌صدا، خاموش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The city was calm before dawn.

    شهر پیش‌از طلوع آفتاب آرام بود.

    Everything was calm and quiet in the house.

    همه‌چیز در خانه آرام و ساکت بود.

    adjective B1

    آرام، صاف، بی‌موج (دریا و آب‌وهوا)

    Yesterday, the weather was calm but today it is windy.

    دیروز هوا آرام بود ولی امروز طوفانی است.

    The sea is calm tonight.

    امشب دریا آرام است.

    verb - transitive

    آرام کردن، ساکت کردن

    He was angry and I was trying to calm him down.

    او عصبانی بود و من سعی می‌کردم او را آرام کنم.

    The nurse tried to calm the sick child.

    پرستار کوشید کودک بیمار را آرام کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    After the sea calms, you can swim again.

    پس از آرام شدن دریا می‌توانید دوباره شنا کنید.

    I tried to calm her fear.

    کوشیدم واهمه‌ی او را کم کنم.

    noun uncountable

    سکوت، آرامش، آسودگی

    The calm gradually became boring.

    سکوت کم‌کم ملال‌آور شد.

    In the garden, there was a pleasant calm.

    در باغ آرامش دلپذیری حکم‌فرما بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد calm

    1. adjective peaceful, quiet (inanimate)
      Synonyms:
      quiet still peaceful tranquil placid restful serene smooth mild undisturbed hushed reposeful windless waveless inactive motionless soothing harmonious rural pastoral low-key pacific in order stormless unruffled at peace halcyon at a standstill bland bucolic quiescent reposing slow
      Antonyms:
      wild violent rough stormy excited turbulent frenzied fierce
    1. adjective composed, cool (animate)
      Synonyms:
      cool relaxed composed patient gentle placid moderate pleased satisfied amiable amicable civil serene still laid-back sedate unconcerned unmoved unruffled untroubled collected poised temperate detached disinterested dispassionate impassive levelheaded self-possessed unexcitable unexcited equable imperturbable listless aloof neutral inscrutable unflappable cool as cucumber unimpressed undisturbed unemotional restful
      Antonyms:
      worried angry excited agitated wild mad furious ruffled roused passionate excitable
    1. noun quietness, composure
      Synonyms:
      quiet silence stillness peace calmness repose tranquility serenity rest peacefulness patience composure restraint lull hush placidity imperturbation peace of mind doldrums dispassion stoicism impassivity
      Antonyms:
      agitation anger violence restlessness turbulence storminess terror madness
    1. verb make composed, quiet
      Synonyms:
      soothe quiet relax appease pacify relieve compose mitigate mollify alleviate assuage settle still hush allay becalm tranquilize sedate cool steady balm cool it cool out simmer down soft-pedal stroke lay back take it easy take the edge off quieten
      Antonyms:
      worry irritate excite anger agitate disquiet inflame distract ruffle outrage

    Phrasal verbs

    calm down

    آرام شدن

    Idioms

    after a storm calms a calm

    پس از طوفان هوا آرام می‌شود، تا پریشان نشود کار به سامان نرسد.

    لغات هم‌خانواده calm

    • noun
      calm, calmness
    • adjective
      calm
    • verb - transitive
      calm
    • adverb
      calmly

    سوال‌های رایج calm

    گذشته‌ی ساده calm چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده calm در زبان انگلیسی calmed است.

    شکل سوم calm چی میشه؟

    شکل سوم calm در زبان انگلیسی calmed است.

    شکل جمع calm چی میشه؟

    شکل جمع calm در زبان انگلیسی calms است.

    وجه وصفی حال calm چی میشه؟

    وجه وصفی حال calm در زبان انگلیسی calming است.

    سوم‌شخص مفرد calm چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد calm در زبان انگلیسی calms است.

    صفت تفضیلی calm چی میشه؟

    صفت تفضیلی calm در زبان انگلیسی calmer است.

    صفت عالی calm چی میشه؟

    صفت عالی calm در زبان انگلیسی calmest است.

    ارجاع به لغت calm

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «calm» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/calm

    لغات نزدیک calm

    • - callow
    • - callus
    • - calm
    • - calm before the storm
    • - calm down
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.