خاموش کردن، آرامش دادن، مخفی نگاه داشتن، آرام شدن، صدا در نیاوردن، ساکت، آرام، خموش، باغبانی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Hush! the baby is sleeping.
هیس! بچه خواب است.
the sickroom hush
سکوت اتاق بیمار
When they brought in the coffin, a deep hush filled the room.
وقتی تابوت را آوردند، سکوت عمیقی اتاق را فراگرفت.
When the teacher yelled, the students hushed.
معلم که داد زد شاگردان ساکت شدند.
Hush, children, go to sleep!
بچهها ساکت! بگیرید بخوابید!
The judge's frown hushed the courtroom.
اخم قاضی، دادگاه را ساکت کرد.
Mother hushed up the children.
مادر بچهها را ساکت کرد.
Hush up or I'll call your father!
ساکت میشوی یا پدرت را صدا کنم!
They hushed up the news of Nasseroddin Shah's assassination.
خبر قتل ناصرالدینشاه را مخفی نگهداشتند.
They hushed up his suicide.
خودکشی او را لاپوشانی کردند.
1- ساکت شدن
2- (خبر یا مذاکرات را) خفه کردن، محرمانه نگاهداشتن، جیک نزدن، بروز ندادن، مسکوت نگهداشتن، پنهان نگه داشتن، لاپوشانیکردن
در سکوت شب
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hush» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hush