فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Hush

hʌʃ hʌʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive adverb interjection
    خاموش کردن، آرامش دادن، مخفی نگاه داشتن، آرام شدن، صدا در نیاوردن، ساکت، آرام، خموش، باغبانی
    • - Hush! the baby is sleeping.
    • - هیس! بچه خواب است.
    • - the sickroom hush
    • - سکوت اتاق بیمار
    • - When they brought in the coffin, a deep hush filled the room.
    • - وقتی تابوت را آوردند، سکوت عمیقی اتاق را فراگرفت.
    • - When the teacher yelled, the students hushed.
    • - معلم که داد زد شاگردان ساکت شدند.
    • - Hush, children, go to sleep!
    • - بچه‌ها ساکت! بگیرید بخوابید!
    • - The judge's frown hushed the courtroom.
    • - اخم قاضی، دادگاه را ساکت کرد.
    • - Mother hushed up the children.
    • - مادر بچه‌ها را ساکت کرد.
    • - Hush up or I'll call your father!
    • - ساکت می‌شوی یا پدرت را صدا کنم!
    • - They hushed up the news of Nasseroddin Shah's assassination.
    • - خبر قتل ناصرالدین‌شاه را مخفی نگه‌داشتند.
    • - They hushed up his suicide.
    • - خودکشی او را لاپوشانی کردند.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hush

  1. noun quiet
    Synonyms: calm, lull, peace, peacefulness, quietude, silence, still, stillness, tranquility
    Antonyms: clamor, yelling
  2. verb attempt to make quiet
    Synonyms: burke, choke, gag, muffle, mute, muzzle, quiet, quieten, shush, shut up, silence, stifle, still, stop, suppress
    Antonyms: yell

Phrasal verbs

  • hush up

    1- ساکت شدن

    2- (خبر یا مذاکرات را) خفه کردن، محرمانه نگاه‌داشتن، جیک نزدن، بروز ندادن، مسکوت نگه‌داشتن، پنهان نگه داشتن، لاپوشانی‌کردن

Collocations

ارجاع به لغت hush

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hush» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hush

لغات نزدیک hush

پیشنهاد بهبود معانی