Stifle

ˈstaɪfl ˈstaɪfl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stifled
  • شکل سوم:

    stifled
  • سوم‌شخص مفرد:

    stifles
  • وجه وصفی حال:

    stifling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive
خفه کردن، خفه شدن، خاموش کردن، فرونشاندن، سرکوب کردن، فرو خوردن، (از خود) نشان ندادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- she had been stifled with a pillow.
- با یک متکا او را خفه کرده بودند.
- two of the firemen were almost stifled by the fumes.
- نزدیک بود دود و بخار دو نفر از آتش نشان‌ها را خفه کند.
- to stifled a fire with a blanket
- آتش را با پتو خفه کردن
- to stifle one's resentment
- آزردگی خود را بروز ندادن
- to stifle a rebellion
- شورش را سرکوب کردن
- to stifle a sob
- جلو گریه‌ی خود را گرفتن
- the stifling air of a crowded room
- هوای خفقان‌آور اتاق شلوغ
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
(پای اسب و خر و سگ و غیره) بند بالای زانو، مفصل فوق زانو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stifle

  1. verb prevent, restrain
    Synonyms: asphyxiate, black out, bring to screeching halt, burke, check, choke, choke back, clamp down, clam up, constipate, cork, cover up, crack down, curb, dry up, extinguish, gag, hold it down, hush, hush up, kill, muffle, muzzle, put the lid on, repress, shut up, silence, sit on, smother, spike, squash, squelch, stagnate, stop, strangle, stultify, suffocate, suppress, torpedo, trammel
    Antonyms: encourage, help, persuade

ارجاع به لغت stifle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stifle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stifle

لغات نزدیک stifle

پیشنهاد بهبود معانی