گذشتهی ساده:
smotheredشکل سوم:
smotheredسومشخص مفرد:
smothersوجه وصفی حال:
smotheringخفه کردن، در دل نگاه داشتن، خفه شدن، خاموش کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She smothered the child with a pillow.
بچه را با یک متکا خفه کرد.
to smother a fire
آتش را خفه کردن
Little flowers are smothered by weeds.
علفهای هرزه گلهای کوچک را خفه میکنند.
Small windowless rooms tend to smother me.
اتاقهای کوچک و بیپنجره دل مرا میگیرند.
A record snow is smothering the valley.
برفی بیسابقه دره را پوشانده است.
gingerbread smothered with whipped cream
نان شیرینی زنجبیلدار که روی آن خامهی پفکی قرار دارد
Belgian units smothered by the Germans
یگانهای بلژیکی که توسط آلمانها منکوب شده بودند
Our team smothered them.
تیم ما آنها را شکست فاحش داد.
to smother a yawn
جلو دهان درهی خود را گرفتن
All criticism was smothered by the government.
دولت هرگونه انتقادی را سرکوب میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «smother» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/smother