فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Suffocate

ˈsʌfəkeɪt ˈsʌfəkeɪt

گذشته‌ی ساده:

suffocated

شکل سوم:

suffocated

سوم‌شخص مفرد:

suffocates

وجه وصفی حال:

suffocating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb

خفه کردن، خاموش کردن

The thick smoke from the fire suffocated the people trapped inside the building.

دود غلیظ آتش افراد گیرافتاده در ساختمان را خفه کرد.

The plastic bag over his head caused him to suffocate.

کیسه‌ی پلاستیکی دور سرش باعث خفه شدنش شد.

verb - transitive

مانع رشد یا پیشرفت کسی یا چیزی شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The strict regulations suffocate small businesses.

مقررات سختگیرانه مانع رشد کسب‌وکارهای کوچک می‌شود.

Constant criticism can suffocate a person's creativity.

انتقاد مداوم ممکن است مانع رشد خلاقیت فرد شود.

verb - intransitive

خفه شدن، خاموش شدن

The room was so crowded and hot that I was suffocating.

اتاق آن‌قدر شلوغ و گرم بود که داشتم خفه می‌شدم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد suffocate

  1. verb choke
    Synonyms:
    strangle smother stifle asphyxiate drown
    Antonyms:
    free let go loose

ارجاع به لغت suffocate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «suffocate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/suffocate

لغات نزدیک suffocate

پیشنهاد بهبود معانی