با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Drown

draʊn draʊn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drowned
  • شکل سوم:

    drowned
  • سوم شخص مفرد:

    drowns
  • وجه وصفی حال:

    drowning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb B2
غرق کردن، غرق شدن، خیس کردن
- His son fell into the lake and drowned.
- پسرش افتاد توی دریاچه و غرق شد.
- They first shot and then drowned him.
- اول تیرش زدند و سپس او را در آب خفه کردند.
- The rising of the sea level will drown many of the world's cities.
- بالا رفتن آب دریا موجب زیر آب رفتن بسیاری از شهرهای جهان خواهد شد.
- The river overflowed, drowning several villages.
- رودخانه لبریز شد و چندین دهکده را غرق در آب کرد.
- She is drowning in bliss.
- او غرق در شادکامی است.
- He was drowned in work.
- او غرق در کار بود.
- The airplane's noise drowned out the sound of the loudspeaker.
- صدای هواپیما صدای بلندگو را تحت‌الشعاع قرار داد.
- He was drowning his sorrows in a bottle of wine.
- داشت غم‌های خود را در یک بطری شراب غرق می‌کرد.
- She drowned the fish in a watery sauce.
- او ماهی را در سس آبکی خواباند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drown

  1. verb submerge in liquid; submerge and die
    Synonyms: asphyxiate, deluge, dip, douse, drench, engulf, flood, go down, go under, immerse, inundate, knock over, obliterate, overcome, overflow, overpower, overwhelm, plunge, prostrate, sink, soak, sop, souse, stifle, suffocate, swamp, whelm, wipe out
    Antonyms: float, rescue, save

ارجاع به لغت drown

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drown» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drown

لغات نزدیک drown

پیشنهاد بهبود معانی