فرو رفتن، نزول کردن، غرق شدن، ته رفتن، نشست کردن، گود افتادن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
The moon sank behind a hill.
ماه در پشت تپه فرو رفت.
The child wanted to sink the toy submarine in the bathtub.
کودک میخواست اسباببازی زیردریایی را در وان حمام غرق کند.
sunk in depression
غرق در افسردگی
The gloomy truth has sunk in that freedom will not come so soon.
این واقعیت غمافزا در مغزها جایگزین شده است که آزادی به این زودیها به دست نخواهد آمد.
That bitter lesson sank into my mind.
آن تجربهی تلخ در مغزم تهنشین شد.
He sank his teeth into the apple.
دندانهای خود را در سیب فرو برد.
After three days, the flood waters began to sink.
پس از سه روز سیلابها شروع کردند به فروکش کردن.
The second bullet sank him to the ground.
گلولهی دوم او را (بر زمین) انداخت.
The two of them sank a bottle of vodka.
آنها دو نفری کلک یک بطری ودکا را کندند.
A new tunnel was sunk into the mountain.
یک تونل جدید در کوه کنده شد.
They are sinking another well.
دارند یک چاه دیگر میزنند.
His voice sank into a whisper.
صدای او کاهش یافت و (تبدیل به) نجوا شد.
He has sunk in the estimation of his friends.
از نظر دوستانش افتاده است.
The value of our currency has sunk.
ارزش پول ما خیلی کم شده است.
Stocks are sinking.
(قیمت) سهام در حال نزول است.
Wood does not sink in water.
چوب در آب فرونمیرود.
The sun sank in the west.
خورشید در باختر غروب کرد.
a sinking star
ستارهی درحال افول
They sank a cable into position on the sea bed.
آنان کابلی را پایین بردند و در بستر دریا قرار دادند.
I sank into a chair and watched T.V.
در صندلی فرورفتم و تلویزیون تماشا کردم.
They say Venice is sinking.
میگویند شهر ونیز درحال نشست کردن است.
After the flood, the building's foundation began to sink.
پس از آن سیل پایهی ساختمان شروع کرد به نشست کردن.
If the bank goes bankrupt, I'll be sunk.
اگر بانک ورشکست شود کار من ساخته است.
His enemies tried to sink his bid for the presidency.
دشمنانش کوشیدند اقدام او برای رئیسجمهور شدن را تخطئه کنند.
A torpedo sank the boat.
اژدر کشتی را غرق کرد.
The ship sank in ten minutes.
ظرف ده دقیقه کشتی غرق شد.
He sank up to his knees in the snow.
تا زانو در برف فرو رفت.
They sank into poverty.
آنان در فقر فرو رفتند.
The dog fell into a mire and began to sink.
سگ توی باتلاق افتاد و شروع کرد به فرورفتن.
چاه دستشویی، مجرای فاضلاب
رسوخ، تهنشینی
خورد چیزی دادن، کاملاً آغشتن
در اندوه غرق بودن
پیشبینی رویداد بد، احساس اینکه چیزی بد در شرف وقوع است، دلهره
اختلافات خود را کنار گذاشتن
یا شکست یا پیروزی، یا جنگیدن و پیروز شدن یا تسلیم شدن (به موقعیتی اشاره میکند که در آن فرد یا باید با تلاشهای خود موفق شود یا بهطور کامل شکست بخورد)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sink