خستهکننده
گمانه، سوراخ، سوراخ کردن، سنبیدن، سفتن، نقب زدن، با مته تونل زدن (با through )، خسته کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته شدن، منفذ، سوراخ، مته، وسیله سوراخ کردن، کالیبر تفنگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
زمان گذشته ساده فعل Bear
The new teacher is a bore.
معلم تازه آدم خستهکنندهای است.
His lecture bored me to death!
نطق او حوصلهام را تا سر حد مرگ سر آورد!
It was a boring movie.
فیلم بیمزه و خستهکنندهای بود.
to bore a hole
(با مته) سوراخ کردن، شکاویدن
This large drill bore a well every two days.
این متهی بزرگ هر دو روز یک چاه حفر میکند.
Soft metals bore easily.
فلزات نرم را آسان میشود سوراخ کرد.
a gun barrel with a large bore
لولهی تفنگ با قطر (نسبتاً) زیاد
the bore of an artery
قطر درونی یک شاهرگ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bore» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bore