امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Boredom

ˈbɔːrdəm ˈbɔːdəm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
ملالت، خستگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- It was a bad movie and the audience did not hide its boredom.
- فیلم بد بود و حاضران دلزدگی خود را پنهان نکردند.
- you can either heed my words or show boredom
- تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boredom

  1. noun disinterest; weariness
    Synonyms:
    apathy detachment disgust distaste doldrums dullness ennui fatigue flatness incuriosity indifference irksomeness jadedness lack of interest lassitude lethargy listlessness monotony pococurantism sameness taedium vitae tediousness tedium tiresomeness unconcern world-weariness yawn
    Antonyms:
    excitement interest pleasure

لغات هم‌خانواده boredom

  • noun
    bore, boredom
  • verb - transitive
    bore

ارجاع به لغت boredom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boredom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boredom

لغات نزدیک boredom

پیشنهاد بهبود معانی