Lethargy

ˈleθərdʒi ˈleθədʒi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
خفتگی، خوابناکی، رخوت، فسردگی، افسردگی، خمودی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the lethargy of the starved natives.
- خمودی بومیان گرسنگی‌کشیده.
- He has symptoms including tiredness, paleness and lethargy.
- او علائمی از قبیل خستگی، رنگ‌پریدگی و رخوت دارد.
noun
بی حالی، کندی، بی علاقگی
- he accused the government of lethargy and incompetence.
- او دولت را متهم به کندی و بی‌کفایتی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lethargy

  1. noun laziness, sluggishness
    Synonyms: apathy, coma, disinterest, disregard, drowsiness, dullness, hebetude, heedlessness, idleness, impassivity, inaction, inactivity, inanition, indifference, indolence, inertia, inertness, insouciance, languor, lassitude, listlessness, passiveness, phlegm, sleep, sleepiness, sloth, slowness, slumber, stupor, supineness, torpidity, torpidness, torpor, unconcern, unmindfulness
    Antonyms: activity, busyness, energy, life, liveliness, vigor, vitality, vivaciousness, vivacity

ارجاع به لغت lethargy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lethargy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lethargy

لغات نزدیک lethargy

پیشنهاد بهبود معانی