خفتگی، خوابناکی، رخوت، فسردگی، افسردگی، خمودی
the lethargy of the starved natives.
خمودی بومیان گرسنگیکشیده.
He has symptoms including tiredness, paleness and lethargy.
او علائمی از قبیل خستگی، رنگپریدگی و رخوت دارد.
بی حالی، کندی، بی علاقگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
he accused the government of lethargy and incompetence.
او دولت را متهم به کندی و بیکفایتی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lethargy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lethargy