Stupor

ˈstuːpər ˈstjuːpə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular countable
گیجی، منگی، مستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The overwhelming heat put everyone in a stupor.
- گرمای طاقت‌فرسا همه را در گیجی فرو برد.
- His drunken stupor made him unable to walk straight.
- حالت مستی او باعث شد که نتواند صاف راه برود.
noun singular
بهت، خیرگی
- The loud noise broke him out of his stupor.
- صدای بلند او را از خیرگی بیرون آورد.
- Shocked by the news, she sat in stupor on the couch.
- او که از این خبر شوکه شده بود، با بهت روی مبل نشست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stupor

  1. noun daze, unconsciousness
    Synonyms: amazement, anesthesia, apathy, asphyxia, bewilderment, coma, dullness, fainting, hebetude, hypnosis, inertia, inertness, insensibility, languor, lassitude, lethargy, vertigo, narcosis, numbness, petrifaction, sleep, slumber, somnolence, sopor, stupefaction, suspended animation, swoon, swooning, torpor, trance
    Antonyms: consciousness, sensibility

ارجاع به لغت stupor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stupor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stupor

لغات نزدیک stupor

پیشنهاد بهبود معانی