امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stupor

ˈstuːpər ˈstjuːpə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular countable
گیجی، منگی، مستی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The overwhelming heat put everyone in a stupor.
- گرمای طاقت‌فرسا همه را در گیجی فرو برد.
- His drunken stupor made him unable to walk straight.
- حالت مستی او باعث شد که نتواند صاف راه برود.
noun singular
بهت، خیرگی
- The loud noise broke him out of his stupor.
- صدای بلند او را از خیرگی بیرون آورد.
- Shocked by the news, she sat in stupor on the couch.
- او که از این خبر شوکه شده بود، با بهت روی مبل نشست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stupor

  1. noun daze, unconsciousness
    Synonyms:
    amazement anesthesia apathy asphyxia bewilderment coma dullness fainting hebetude hypnosis inertia inertness insensibility languor lassitude lethargy vertigo narcosis numbness petrifaction sleep slumber somnolence sopor stupefaction suspended animation swoon swooning torpor trance
    Antonyms:
    consciousness sensibility

ارجاع به لغت stupor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stupor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stupor

لغات نزدیک stupor

پیشنهاد بهبود معانی