فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Swoon

swuːn swuːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swooned
  • شکل سوم:

    swooned
  • سوم شخص مفرد:

    swoons
  • وجه وصفی حال:

    swooning
  • شکل جمع:

    swoons

معنی‌ها و نمونه‌جمله

  • noun verb - intransitive
    ( swound ) غش کردن
  • noun verb - intransitive
    غش، ضعف، غش کردن، سست شدن
    • - Upon seeing blood, she swooned.
    • - با دیدن خون از هوش رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد swoon

  1. verb faint
    Synonyms: become unconscious, be overcome, black out, collapse, drop, feel giddy, feel lightheaded, go out like a light, keel over, lose consciousness, pass out, weaken

ارجاع به لغت swoon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swoon

لغات نزدیک swoon

پیشنهاد بهبود معانی