فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Swoon

swuːn swuːn

گذشته‌ی ساده:

swooned

شکل سوم:

swooned

سوم‌شخص مفرد:

swoons

وجه وصفی حال:

swooning

شکل جمع:

swoons

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive

( swound ) غش کردن

noun verb - intransitive

غش، ضعف، غش کردن، سست شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Upon seeing blood, she swooned.

با دیدن خون از هوش رفت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swoon

  1. verb faint
    Synonyms:
    pass out black out collapse lose consciousness drop weaken become unconscious feel lightheaded feel giddy keel over go out like a light

ارجاع به لغت swoon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swoon

لغات نزدیک swoon

پیشنهاد بهبود معانی