گذشتهی ساده:
swelledشکل سوم:
swelledسومشخص مفرد:
swellsوجه وصفی حال:
swellingورمکرده، آماسکرده، متورم، بادکرده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The man's face was swollen after getting stung by a bee.
بعد از اینکه زنبور مرد را نیش زد، صورتش متورم شد.
I woke up with swollen eyes from crying all night.
به خاطر اینکه تمام شب را گریه کردم، با چشمهای بادکرده بیدار شدم.
The infected wound on his hand was red and swollen.
زخم عفونی روی دستش قرمز و متورم بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «swollen» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swollen