فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Swollen

ˈswoʊlən ˈswəʊlən

گذشته‌ی ساده:

swelled

شکل سوم:

swelled

سوم‌شخص مفرد:

swells

وجه وصفی حال:

swelling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

ورم‌کرده، آماس‌کرده، متورم، بادکرده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The man's face was swollen after getting stung by a bee.

بعد از اینکه زنبور مرد را نیش زد، صورتش متورم شد.

I woke up with swollen eyes from crying all night.

به خاطر اینکه تمام شب را گریه کردم، با چشم‌های بادکرده بیدار شدم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The infected wound on his hand was red and swollen.

زخم عفونی روی دستش قرمز و متورم بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swollen

  1. adjective enlarged
    Synonyms:
    inflated puffed puffy inflamed bloated bulgy distended tumid distent tumescent
    Antonyms:
    contracted compressed shrunken

ارجاع به لغت swollen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swollen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/swollen

لغات نزدیک swollen

پیشنهاد بهبود معانی