کشیدن، جلب کردن، دریافت کردن، تو دادن، درآوردن، برانگیختن، آختن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The horse draws the cart.
اسب گاری را میکشد.
He drew her to one side and whispered in her ear.
او را به گوشهای کشید و در گوشش نجوا کرد.
Draw the curtain!
پرده را بکش!
to draw the bow over violin strings
آرشه را روی سیمهای ویولن کشیدن
He drew the blanket over his head.
پتو را روی سرش کشید.
A ship that draws five meters of water.
یک کشتی که آبخور آن پنج متر است.
The show drew many viewers.
نمایش تماشاگران فراوانی را جلب کرد.
Don't draw in the cigarette smoke!
دود سیگار را تو نده!
She drew a deep breath.
نفس عمیقی کشید.
Churchill was determined to draw America into the second world war.
چرچیل مصمم بود امریکا را هم به جنگ جهانی دوم بکشاند.
Don't get drawn into their dispute!
وارد مشاجرهی آنها نشو!
His criticism drew no reply.
انتقاد او پاسخی را برنیانگیخت.
to draw everyone's admiration
تحسین همگان را برانگیختن
to draw the enemy's fire
موجب تیراندازی دشمن شدن
They drew blood from the mother and gave it to the daughter.
از مادر خون گرفتند و به دخترش تزریق کردند.
He was standing at the door with a drawn sword.
او با شمشیر آخته کنار در ایستاده بود.
Upon seeing me, he drew his gun.
تا مرا دید هفت تیرش را کشید.
Draw the cork gently and pour some lemonade.
یواش چوب پنبه را بکش و قدری لیموناد بریز.
to draw blood from...
خون گرفتن از ...
to draw water from a well
از چاه آب کشیدن
He drew me a glass of beer.
برایم یک لیوان آبجو ریخت (از بشکه).
The fowls are plucked and drawn.
پرهای پرندگان کنده و دل و جگر آنها بیرون آورده شده است.
He draws a good salary.
او حقوق خوبی میگیرد.
The income drawn from petroleum.
درآمدی که از نفت به دست میآید.
I drew some money from my account.
مقداری پول از حسابم کشیدم.
to draw a check
چک کشیدن
What conclusions do you draw from his answer?
از پاسخ او چه نتیجهای میگیری؟
She drew her opponent's ace.
او تکخال حریفش را کشید.
to draw lots
قرعه کشیدن، پشک انداختن
to draw a comparison
مقایسه کردن
to draw an analogy
تشبیه کردن
He drew closer and put his hand on my shoulder.
او خودش را نزدیک کرد و دستش را روی شانهام گذاشت.
Unripe persimmons draw the mouth.
خرمالوی نرسیده دهان را جمع میکند.
The chimney does not draw well.
دودکش خوب دود را نمیکشد.
کشیدن، رسم کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mehri and Julie used to draw animal pictures quite well.
مهری و جولی تصویر حیوانات را خیلی خوب میکشیدند.
He drew a map of the neighborhood.
او نقشهی محله را کشید.
She draws the scene from memory.
او منظره را از حفظ میکشد.
The novelist has drawn his characters masterfully.
رماننویس شخصیتهای (داستان) خود را با استادی ترسیم کرده است.
(مسابقه) مساوی
طراحی، رسم
کشش، گیرایی، جذابیت
A dogfight has a powerful draw for small boys.
جنگ سگها برای پسربچهها گیرایی بسیار زیادی دارد.
قرعهکشی
جلو زدن، پشت سر گذاشتن
عقب کشیدن، عقب نشستن، پس کشیدن
نزدیک شدن، فرارسیدن
1- راست ایستادن یا نشستن 2- سر خود را عقب کشیدن
1- متکی بودن به، استفاده کردن از 2- (از حساب بانک) برداشت کردن
دقیقاً نشانهگیری کردن، قراول رفتن
(دندان یا نیشجانوری را) کشیدن، بیآزار کردن
(در انجام کاری مثلاً کشیدن هفت تیر) از حریف تندتر بودن
هدفگیری کردن، (مگسک تفنگ را) بر هدف میزان کردن، نشانه گرفتن
قرعهی پوچ بردن، چیز بیارزشی را به دست آوردن
draw a longbow (or draw the longbow)
غلو کردن، چاخان کردن
(قرون وسطی) 1- به دار زدن و سپس چهار شقه کردن 2- دست و پای محکومی را به چهار اسب بستن و آنها را در چهار جهت مختلف راندن
زخمی کردن، مجروح کردن (جسمی یا روحی)، خون انداختن، ضربهی خونین زدن
(نسبت به قبل) محتاطانهتر عمل کردن، محافظهکاری کردن
(انگلیس - عامیانه) کم مبالغه بکن!
پشک انداختن، قرعه کشیدن
شغل خود را ول کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «draw» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/draw