آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Draw

drɒː drɔː

گذشته‌ی ساده:

drew

شکل سوم:

drawn

سوم‌شخص مفرد:

draws

وجه وصفی حال:

drawing

شکل جمع:

draws

معنی draw | جمله با draw

verb - intransitive verb - transitive A1

نقاشی کردن، کشیدن، رسم کردن

Mehri and Julie used to draw animal pictures quite well.

مهری و جولی تصویر حیوانات را خیلی خوب می‌کشیدند.

He drew a map of the neighborhood.

او نقشه‌ی محله را کشید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She draws the scene from memory.

او منظره را از حفظ می‌کشد.

The novelist has drawn his characters masterfully.

رمان‌نویس شخصیت‌های (داستان) خود را با استادی ترسیم کرده است.

verb - transitive B2

جلب کردن، جذب کردن، برانگیختن، معطوف کردن (توجه یا علاقه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

The show drew many viewers.

نمایش، تماشاگران فراوانی را جذب کرد.

The teacher drew the students’ attention to the important details.

معلم، توجه دانش‌آموزان را به جزئیات مهم معطوف کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Don't get drawn into their dispute!

وارد مشاجره‌ی آن‌ها نشو!

verb - transitive formal C2

مقایسه کردن، قیاس کردن، تمایز قائل شدن، تفاوت گذاشتن، تشبیه کردن، نتیجه گرفتن

What conclusions do you draw from his answer?

از پاسخ او چه نتیجه‌ای می‌گیری؟

We can draw some interesting parallels between ancient myths and modern movies.

می‌توانیم شباهت‌های جالبی میان افسانه‌های باستانی و فیلم‌های مدرن پیدا کنیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to draw a comparison

مقایسه کردن

to draw an analogy

تشبیه کردن

verb - intransitive B2

حرکت کردن (به سمت خاصی، معمولاً با وسلیه‌ی نقلیه)

He drew closer and put his hand on my shoulder.

او خودش را نزدیک کرد و دستش را روی شانه‌ام گذاشت.

The train was drawing away from the city when the rain started.

قطار درحال دور شدن از شهر بود که باران شروع شد.

verb - transitive

برانگیختن، موجب شدن، باعث شدن، در پی داشتن (واکنشی خاص)

His criticism drew no reply.

انتقاد او پاسخی را برنیانگیخت.

The president’s remarks drew applause from his supporters.

اظهارات رئیس‌جمهور تشویق هوادارانش را در پی داشت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to draw everyone's admiration

تحسین همگان را برانگیختن

to draw the enemy's fire

موجب تیراندازی دشمن شدن

verb - transitive C2

کشیدن، جمع کردن، هدایت کردن (به سمتی خاص)

He drew her to one side and whispered in her ear.

او را به گوشه‌ای کشید و در گوشش نجوا کرد.

The horse draws the cart.

اسب گاری را می‌کشد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He drew the blanket over his head.

پتو را روی سرش کشید.

Churchill was determined to draw America into the second world war.

چرچیل مصمم بود امریکا را هم به جنگ جهانی دوم بکشاند.

Draw the curtain!

پرده را بکش!

to draw the bow over violin strings

آرشه را روی سیم‌های ویولن کشیدن

Draw the cork gently and pour some lemonade.

یواش چوب پنبه را بکش و قدری لیموناد بریز.

to draw water from a well

از چاه آب کشیدن

He drew me a glass of beer.

برایم یک لیوان آبجو ریخت (از بشکه).

The fowls are plucked and drawn.

پرهای پرندگان کنده و دل و جگر آن‌ها بیرون آورده شده است.

Unripe persimmons draw the mouth.

خرمالوی نرسیده دهان را جمع می‌کند.

verb - intransitive verb - transitive

برداشتن، بیرون کشیدن، انتخاب کردن، بیرون آوردن (قرعه، کارت یا شماره‌ای به‌صورت تصادفی)

She drew her opponent's ace.

او تک‌خال حریفش را کشید.

She drew the winning ticket from the box.

او بلیت برنده را از جعبه بیرون آورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to draw lots

قرعه کشیدن، پشک انداختن

verb - transitive

بیرون کشیدن، درآوردن، کشیدن، بیرون آوردن (از غلاف یا جیب، به‌ویژه اسلحه)

Upon seeing me, he drew his gun.

تا مرا دید هفت تیرش را کشید.

She drew a small dagger from her belt.

او خنجری کوچک از کمربندش بیرون آورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He was standing at the door with a drawn sword.

او با شمشیر آخته کنار در ایستاده بود.

verb - transitive

گرفتن، بیرون آوردن (مایعی از بدن، به‌ویژه خون)

They drew blood from the mother and gave it to the daughter.

از مادر خون گرفتند و به دخترش تزریق کردند.

The sharp branch drew blood from his arm.

شاخه‌ی تیز باعث شد از دستش خون بیاید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to draw blood from...

خون گرفتن از ...

verb - transitive

به‌دست آوردن، گرفتن (احساس، ایده و...)

I drew confidence from my teacher’s encouraging words.

از سخنان تشویق‌آمیز معلمم اعتمادبه‌نفس گرفتم.

He drew strength from his family during difficult times.

او در دوران سختی از خانواده‌اش نیرو گرفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Many artists draw inspiration from nature.

بسیاری از هنرمندان از طبیعت الهام می‌گیرند.

verb - intransitive verb - transitive

کشیدن، فرو بردن، استنشاق کردن (هوا یا دود)

Don't draw in the cigarette smoke!

دود سیگار را تو نده!

She drew a deep breath.

نفس عمیقی کشید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The chimney does not draw well.

دودکش خوب دود را نمی‌کشد.

verb - intransitive C1

انگلیسی بریتانیایی ورزش مساوی کردن، نتیجه مساوی گرفتن، بازی را با نتیجه‌ی مساوی تمام کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

مشاهده

The two players drew in the final round of the chess tournament.

دو بازیکن در دور نهایی مسابقات شطرنج، مساوی شدند.

They have drawn three of their last five games.

آن‌ها در سه بازی از پنج بازی اخیر خود، مساوی کرده‌اند.

verb - transitive

برداشت کردن، بیرون کشیدن، خارج کردن (پول از حساب)

I drew some money from my account.

مقداری پول از حسابم کشیدم.

They drew all their savings out before closing the account.

آن‌ها پیش‌از بستن حساب، تمام پس‌انداز خود را بیرون کشیدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to draw a check

چک کشیدن

verb - transitive

دریافت کردن، گرفتن (حقوق یا مزایا)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

مشاهده

He draws a good salary.

او حقوق خوبی می‌گیرد.

Thousands of veterans draw financial support from the state each year.

هزاران سرباز کهنه‌کار هر سال از دولت کمک مالی دریافت می‌کنند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The income drawn from petroleum.

درآمدی که از نفت به دست می‌آید.

noun singular countable

جاذبه، چیز یا شخص محبوب، کشش، عامل جذب

Famous athletes often serve as a draw for sponsors and audiences alike.

ورزشکاران مشهور اغلب عامل جذب حامیان مالی و تماشاگران هستند.

The city’s historic sites are a draw for visitors.

مکان‌های تاریخی شهر، جاذبه‌ای برای بازدیدکنندگان هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

A dogfight has a powerful draw for small boys.

جنگ سگ‌ها برای پسربچه‌ها گیرایی بسیار زیادی دارد.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی ورزش مساوی، تساوی

Fans were disappointed that the game ended in a draw.

هواداران از اینکه بازی با تساوی به پایان رسید، ناامید شدند.

The match ended in a 2–2 draw.

بازی با نتیجه‌ی دو–دو مساوی به پایان رسید.

noun countable

قرعه‌کشی، بخت‌آزمایی

در انگلیسی آمریکایی از drawing هم استفاده می‌شود.

Each ticket gives you one chance in the draw.

هر بلیت یک شانس در قرعه‌کشی به شما می‌دهد.

The draw attracts thousands of participants every year.

قرعه‌کشی هر سال هزاران شرکت‌کننده را جذب می‌کند.

noun countable

قرعه‌کشی (تعیین حریفان با قرعه)

در انگلیسی آمریکایی از drawing هم استفاده می‌شود.

The team captain attended the draw ceremony.

کاپیتان تیم در مراسم قرعه‌کشی شرکت کرد.

The draw took place live on television.

قرعه‌کشی به‌صورت زنده از تلویزیون پخش شد.

noun singular countable

پُک، دم، نفس

With every draw, the tip of the cigarette glowed brighter.

با هر پک، نوک سیگار درخشان‌تر می‌شد.

She took a deep draw before continuing the conversation.

قبل‌از ادامه‌ی صحبت، پُک عمیقی زد.

noun countable

کشیدن، بیرون آوردن (اسلحه)

A fast draw can be crucial in a duel.

بیرون کشیدن سریع اسلحه می‌تواند در دوئل، حیاتی باشد.

The cowboy practiced his draw every morning at sunrise.

گاوچران هر صبح هنگام طلوع آفتاب، تمرین بیرون کشیدن اسلحه می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد draw

  1. noun tie in competition

Phrasal verbs

draw away

جلو زدن، پشت سر گذاشتن

draw back

عقب کشیدن، عقب نشستن، پس کشیدن

draw on (or nigh)

نزدیک شدن، فرارسیدن

draw oneself up

1- راست ایستادن یا نشستن 2- سر خود را عقب کشیدن

draw out

طول دادن، طولانی کردن، به درازا کشاندن

حرف کشیدن، به حرف آوردن

Phrasal verbs بیشتر

draw up

(اسناد) پیش‌نویس کردن، تدوین کردن

متوقف شدن، ایستادن

draw upon (or on)

1- متکی بودن به، استفاده کردن از 2- (از حساب بانک) برداشت کردن

draw together

1- متحد کردن

2- توافق کردن، همدل شدن

draw off

کاستن، کم کردن، جدا کردن، مجزا کردن، دور کردن، بیرون کشیدن، خارج کردن

draw on

نزدیک شدن (به)، باعث شدن، متصل شدن

draw in

جذب کردن

ترغیب کردن

نزدیک شدن

Collocations

draw a bead on

دقیقاً نشانه‌گیری کردن، قراول رفتن

draw the fangs

(دندان یا نیش‌جانوری را) کشیدن، بی‌آزار کردن

draw breath

دم زدن، نفس کشیدن

draw a circle (or trace a circle)

دایره کشیدن، دایره رسم کردن

draw a conclusion

نتیجه‌گیری کردن

Collocations بیشتر

draw to a conclusion

به نتیجه رسیدن، خاتمه یافتن، تمام شدن

cast (or draw) lots (for some thing)

(برای چیزی) قرعه‌کشی کردن

draw near

نزدیک شدن

draw rein (or draw in the reins)

1- عنان را کشیدن 2- (اسب) ایستاندن، متوقف کردن

draw a distinction between

تمایز قائل شدن بین، فرق گذاشتن بین

draw parallels

تشابه قائل شدن/موازی کردن/شباهت‌ها را نشان دادن

draw an analogy

قیاس کردن، تشبیه کردن

draw attention to

توجه را به ... جلب کردن

draw to a close

رو به پایان بودن، نزدیک به پایان بودن

draw a comparison between

مقایسه کردن بین، قیاس کردن

draw up a contract

تنظیم کردن قرارداد

draw up a list

تهیه فهرست

draw up a schedule

تنظیم برنامه

Idioms

beat to the draw

(در انجام کاری مثلاً کشیدن هفت تیر) از حریف تندتر بودن

draw a bead on

هدف‌گیری کردن، (مگسک تفنگ را) بر هدف میزان کردن، نشانه گرفتن

draw a blank (or draw blank)

قرعه‌ی پوچ بردن، چیز بی‌ارزشی را به دست آوردن

draw a longbow (or draw the longbow)

غلو کردن، چاخان کردن

draw and quarter

(قرون وسطی) 1- به دار زدن و سپس چهار شقه کردن 2- دست و پای محکومی را به چهار اسب بستن و آنها را در چهار جهت مختلف راندن

Idioms بیشتر

draw blood

زخمی کردن، مجروح کردن (جسمی یا روحی)، خون انداختن، ضربه‌ی خونین زدن

draw in one's horns

(نسبت به قبل) محتاطانه‌تر عمل کردن، محافظه‌کاری کردن

draw it mild!

(انگلیس - عامیانه) کم مبالغه بکن!

draw lots

پشک انداختن، قرعه کشیدن

draw one's time

شغل خود را ول کردن

draw the color line

مانع نژادی ایجاد کردن

draw a blank

1- (بخت‌آزمایی و غیره) بلیط بازنده داشتن 2- (عامیانه) ناموفق بودن، با شکست مواجه شدن 3- به خاطر نیاوردن، (به کلی و ناگهان)فراموش کردن

come (or draw) to a close

به پایان رسیدن

draw (or drop) the curtain on

1- پایان دادن، پایان یافتن 2- پنهان کردن

pull (or draw or haul) in one's horns

1- خودداری کردن، جلوی خود را گرفتن 2- (روش خود را) ملایم‌تر کردن

draw the (or a) line

حد (برای چیزی) معلوم کردن، خط و نشان کشیدن

draw (or pull) the longbow

غلو کردن، بزرگ جلوه دادن

سوال‌های رایج draw

گذشته‌ی ساده draw چی میشه؟

گذشته‌ی ساده draw در زبان انگلیسی drew است.

شکل سوم draw چی میشه؟

شکل سوم draw در زبان انگلیسی drawn است.

شکل جمع draw چی میشه؟

شکل جمع draw در زبان انگلیسی draws است.

وجه وصفی حال draw چی میشه؟

وجه وصفی حال draw در زبان انگلیسی drawing است.

سوم‌شخص مفرد draw چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد draw در زبان انگلیسی draws است.

ارجاع به لغت draw

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «draw» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/draw

لغات نزدیک draw

پیشنهاد بهبود معانی