دلسرد کردن، بیگانه کردن، دورکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They found his estranged wife's body in the garage.
جسد زن گریزپای او را در گاراژ پیدا کردند.
His constant need to travel served to estrange him from most family activities.
نیاز دائمی او به سفر او را از بیشتر فعالیتهای خانوادگی دور نگه میداشت.
His behavior estranged his friends and gladdened his enemies.
رفتار او دوستانش را دشمن کرد و دشمنانش را خشنود ساخت.
Money has been the cause of the two old friends' estrangement.
پول علت بیگانگی دو دوست دیرین شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «estrange» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/estrange