با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Divert

dɪˈvɜrːt daɪˈvɜːt / / də-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    diverted
  • شکل سوم:

    diverted
  • سوم‌شخص مفرد:

    diverts
  • وجه وصفی حال:

    diverting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
منحرف کردن، عدول کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Grief did not divert him from the performance of his duties.
- اندوه او را از انجام وظایفش منحرف نکرد.
- to divert a stream to a new channel
- جویباری را به مسیر جدیدی روانه کردن
- He diverted the tax money to his own pocket.
- او پول‌های مالیاتی را به جیب خود ریخت.
verb - transitive
متوجه کردن، معطوف داشتن
verb - transitive
سرگرم کردن، تفریح کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد divert

  1. verb turn a different direction
    Synonyms: alter, avert, change, deflect, modify, pivot, redirect, sheer, swerve, switch, turn aside, veer, volte-face, wheel, whip, whirl
    Antonyms: be direct, keep to, maintain, stay
  2. verb amuse, entertain
    Synonyms: beguile, break one up, delight, fracture one, get one’s jollies, gladden, gratify, knock ‘em dead, make happy, panic, please, put ‘em away, recreate, regale, relax, slay, tickle, wow
    Antonyms: anger, irritate, make mad, upset
  3. verb take attention away
    Synonyms: abstract, attract attention, bend the rules, catch flies, circumlocute, detach, deter, detract, disadvise, discourage, disengage, dissuade, distract, disturb, draw away, get around, lead astray, lead away, send on a wild-goose chase, sidetrack, stall

ارجاع به لغت divert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «divert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/divert

لغات نزدیک divert

پیشنهاد بهبود معانی