گذشتهی ساده:
whirledشکل سوم:
whirledسومشخص مفرد:
whirlsوجه وصفی حال:
whirlingشکل جمع:
whirlsدور خود چرخیدن، چرخیدن، چرخ زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
be in a whirl
(فکر، دهن) پریشان بودن، آشفته بودن
give something a whirl
(محاوره) چیزی را امتحان کردن، دستی به چیزی زدن
(سر) گیج رفتن، به دوار افتادن
my mind is still whirling
هنوز گیجگیجی میخورم، هنوز گیج و ویجم
دور خود چرخاندن، چرخاندن، (طناب) پیچاندن
بهسرعت بردن، بهسرعت عبور دادن
چرخش، حرکت دورانی
کار سریع، فعالیت شدید
a whirl of activity
فعالیت شدید، کار سریع
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «whirl» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whirl