گذشتهی ساده:
slappedشکل سوم:
slappedسومشخص مفرد:
slapsوجه وصفی حال:
slappingتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ناگهان توقیف کردن، متوقف ساختن
سرزنش کردن، نکوهش کردن
(مالیات یا قیمت و غیرهی چیزی را) افزودن، بالابردن
1- تو گوشی، سیلی 2- توهین، خوارشماری، تودهنی
(انگلیس - عامیانه) عشقبازی، ماچ و بوسه
(به منظور تشویق و غیره) دست بر شانه یا پشت کسی زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «slap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slap