گذشتهی ساده:
slappedشکل سوم:
slappedسومشخص مفرد:
slapsوجه وصفی حال:
slappingبا کف دست زدن، سیلی، تودهنی، ضربت، ضربت سریع، صدای چلبچلوپ، سیلی زدن، تپانچه زدن، زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He slapped me on the back of the neck.
یک پسگردنی به من زد.
The teacher who slapped a student was fired.
معلمی که به شاگرد سیلی زد اخراج شد.
I heard a loud slap from the next-door room.
صدای شلپ بلندی را از اتاق مجاور شنیدم.
to slap some paint onto a wall
دیوار را شلپشولوپ رنگ زدن
she slapped the magazines on the table
مجلهها را تالاپ انداخت روی میز
to slap a hat on one's head
با بیدقتی و شتاب کلاه روی سر گذاشتن
I ran slap into a tree.
صاف خوردم به درخت.
They slapped 10 cents on the price of gasoline.
قیمت بنزین را ده سنت بالا بردند.
(مالیات یا قیمت و غیرهی چیزی را) افزودن، بالابردن
1- تو گوشی، سیلی 2- توهین، خوارشماری، تودهنی
(انگلیس - عامیانه) عشقبازی، ماچ و بوسه
(به منظور تشویق و غیره) دست بر شانه یا پشت کسی زدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «slap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slap