گذشتهی ساده:
slammedشکل سوم:
slammedسومشخص مفرد:
slamsوجه وصفی حال:
slammingضربت سنگین، صدای بستن در و امثال آن با صدای بلند، در را باشدت بههم زدن، بههم کوفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Zary slammed the door.
زری در را دنگی بست.
With his new racket he slammed the ball so hard that it went over the wall.
با راکت نو خود گوی را آنقدر محکم زد که از روی دیوار رد شد.
He slammed the box down on the table.
جعبه را تالاپی گذاشت روی میز.
Ashraf slammed me on the head.
اشرف دنگی زد تو سرم.
Newspapers slammed him for his remarks.
روزنامهها او را بهدلیل اظهاراتش بهشدت مورد نکوهش قرار دادند.
Every time he opens his mouth his wife slams him.
تا دهانش را باز میکند زنش او را میکوبد.
He slammed on the brake.
سخت ترمز کرد.
the slam of a car door
صدای بسته شدن در اتومبیل
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «slam» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/slam