امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slake

sleɪk sleɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
فروکشی، تخفیف، کاهش، فرونشستن، معتدل شدن، کاهش یافتن، آبدیده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- We slaked our thirst with melted snow.
- تشنگی خود را با برف مذاب فرونشاندیم.
- Homa's description slaked our curiosity.
- شرحی که هما داد کنجکاوی ما را فرونشاند.
- Lime may slake in moist air.
- آهک ممکن است در هوای مرطوب آبدیده شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slake

  1. verb Make less active or intense
    Synonyms:
    abate allay quench assuage slack appease compose cool crumble decrease disintegrate gratify lessen loose mitigate moderate reduce refresh relax relaxed relieve satisfy subdue
  1. verb Cause to heat and crumble by treatment with water
    Synonyms:
    slack

ارجاع به لغت slake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slake

لغات نزدیک slake

پیشنهاد بهبود معانی