امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Slake

sleɪk sleɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
فروکشی، تخفیف، کاهش، فرونشستن، معتدل شدن، کاهش یافتن، آبدیده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- We slaked our thirst with melted snow.
- تشنگی خود را با برف مذاب فرونشاندیم.
- Homa's description slaked our curiosity.
- شرحی که هما داد کنجکاوی ما را فرونشاند.
- Lime may slake in moist air.
- آهک ممکن است در هوای مرطوب آبدیده شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد slake

  1. verb make less active or intense
    Synonyms:
    reduce lessen decrease moderate relieve mitigate allay appease satisfy assuage quench subdue compose relax slack abate gratify cool loose refresh relaxed crumble disintegrate
  1. verb cause to heat and crumble by treatment with water
    Synonyms:
    slack

ارجاع به لغت slake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «slake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/slake

لغات نزدیک slake

پیشنهاد بهبود معانی