گذشتهی ساده:
subduedشکل سوم:
subduedسومشخص مفرد:
subduesوجه وصفی حال:
subduingمطیع کردن، مقهور ساختن، رام کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
American forces subdued the Japanese.
نیروهای آمریکایی ژاپنیها را مغلوب کردند.
to subdue a wilful child
کودک خودسر را مهار کردن
To subdue one's unruly desires.
بر امیال سرکش خود چیره شدن.
When the judge entered voices became subdued.
هنگامی که قاضی وارد شد صداها خوابید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «subdue» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/subdue