امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Subdue

səbˈduː səbˈdjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    subdued
  • شکل سوم:

    subdued
  • سوم‌شخص مفرد:

    subdues
  • وجه وصفی حال:

    subduing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
مطیع کردن، مقهور ساختن، رام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- American forces subdued the Japanese.
- نیروهای آمریکایی ژاپنی‌ها را مغلوب کردند.
- to subdue a wilful child
- کودک خودسر را مهار کردن
- To subdue one's unruly desires.
- بر امیال سرکش خود چیره شدن.
- When the judge entered voices became subdued.
- هنگامی که قاضی وارد شد صداها خوابید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subdue

  1. verb keep under control; moderate
    Synonyms:
    bear down beat down break break in check conquer control crush defeat discipline dominate drop extinguish gentle get the better of get the upper hand get under control humble mellow overcome overpower overrun put down quash quell quench quiet quieten reduce repress restrain shut down soften squelch subjugate suppress tame temper tone down trample triumph over vanquish
    Antonyms:
    arouse incite release rouse start

ارجاع به لغت subdue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subdue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subdue

لغات نزدیک subdue

پیشنهاد بهبود معانی