تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
متلاشی شدن، وا رفتن، از هم جدا شدن یا کردن، فرو پاشیدن، فرو ریختن
(بحث یا مذاکره) بینتیجه به پایان رسیدن
زیر گریه زدن، گریه کردن
از کار ایستادن، توقف در عمل کردن
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
به زور یا خلاف مقررات وارد جایی شدن، شکستن و به زور داخل شدن
وارد کاری شدن، کاری را شروع کردن
مختل کردن، اختلال ایجاد کردن، مداخله کردن، در حرف کسی پریدن، در گفتوگوی کسی پریدن
عادت دادن، عادت کردن (کفش و غیره)
1- مخل شدن، مزاحم شدن، سرزده وارد شدن 2- کلام کسی را قطع کردن
(ماشینآلات و غیره را) 1- پیاده کردن، از هم باز کردن، تکهتکه کردن 2- بس کردن، متوقف کردن
تکهای از چیزی را جدا کردن
به رابطهای پایان دادن، قطع ارتباط کردن
ناگهان آغاز کردن یا شدن
(از روی اجبار یا مخالفت) فرار کردن
ترک دوستی یا همبستگی کردن، (از حزب و غیره) انشعاب کردن، (از سنت و غیره) عدول کردن
اردوگاه را ترک کردن
اردوگاه یا خیمهگاه را بر چیدن و رفتن
1- (بنای جدید و غیره) پیکنی کردن، اولین کلنگ حفاری را زدن
فروشکافی، بههمخوردگی (رابطهی اشخاص و غیره)
(بهویژه قبلاز اجرای نمایش و تئاتر) موفق باشی!، بترکونی!
(در مسابقات و غیره) مسابقه یا امتیاز مساوی را به نفع خود تغییر دادن، برابری را به سود خود به هم زدن
نان و نمک خوردن (با کسی)، همسفره شدن
یربهیر شدن، سربهسر شدن (سود و زیان)
مساوی کردن، برابر شدن (مسابقه و غیره)
فرار کردن، گریختن (از بند یا زندان و غیره)، آزاد شدن
2- کار یا کشفیات تازهای را شروع کردن، مفتاح بودن
1- حفرکردن، کندن 2- شخم زدن 3- پیریزی کردن، شروع به ساختمان کردن
نهایت سعی خود را کردن
(عامیانه) سخت کوشیدن، جان کندن
کمر (کسی یا چیزی را) شکستن، از پای در آوردن
(انگلیس - عامیانه - در قمار) تمام پول بانک را بردن
(در راه رفتن) گام خود را عوض کردن، جور دیگری راه رفتن یا گام برداشتن
گوزیدن، چسیدن، ضرطه در کردن
گوزیدن، چسیدن، گوز دادن، ضرطه دادن
(عامیانه) سخت نگرفتن، ارفاق کردن
فرار کردن از زندان، گریختن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «break» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/break