Fissure

ˈfɪʃər ˈfɪʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fissured
  • شکل سوم:

    fissured
  • سوم‌شخص مفرد:

    fissures
  • وجه وصفی حال:

    fissuring
  • شکل جمع:

    fissures

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
شکاف ،چاک ،شقاق ،گودی ،شکافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- deep fissures in a glacier
- شکاف‌های ژرف در یخ‌رود
- dangerous fissures in the Labor Party
- شکاف‌های خطرناک در حزب کارگر
- brain fissures
- شیارهای مغزی
- liver fissures
- شیارهای کبد
- anal fissure
- ترک یا شقاق مقعد
- Earthquakes deeply fissured the earth.
- زلزله زمین را دارای شکاف‌های ژرف کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fissure

  1. noun gap
    Synonyms: cleft, cleavage, crack, crevice, hole

ارجاع به لغت fissure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fissure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fissure

لغات نزدیک fissure

پیشنهاد بهبود معانی