آیکن بنر

لیست کامل اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

اصطلاحات انگلیسی با معنی و مثال

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ تیر ۱۴۰۴

    Ball

    bɒːl bɔːl

    گذشته‌ی ساده:

    balled

    شکل سوم:

    balled

    سوم‌شخص مفرد:

    balls

    وجه وصفی حال:

    balling

    شکل جمع:

    balls

    معنی ball | جمله با ball

    noun countable A1

    فوتبال توپ‌

    ball, توپ‌
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی فوتبال

    مشاهده

    tennis ball

    توپ تنیس

    golf ball

    توپ گلف

    noun countable A1

    نخ یا کاموای توپی (نخی که به شکل توپ درآمده است)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    a ball of wool

    کاموایی که به شکل توپ است (=کاموای توپی)

    a ball of string

    نخ توپی

    noun countable

    توپ (کریسمس)

    I hung a colorful ball on the Christmas tree.

    یک توپ رنگارنگ به درخت کریسمس آویزان کردم.

    She hung a bright red ball on the Christmas tree.

    یک توپ قرمز روشن به درخت کریسمس آویزان کرد.

    noun

    ورزش پاس (از یک بازیکن به بازیکن دیگر)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    He made a beautiful long ball to his teammate.

    یک پاس بلند زیبا به هم‌تیمی خود داد.

    He threw a perfect ball to his teammate.

    یک پاس عالی به سمت هم تیمی‌اش فرستاد.

    noun uncountable

    انگلیسی آمریکایی ورزش بازی توپی (هر بازی‌ای که مشتمل‌بر پرتاب و گرفتن توپ باشد)

    When does the ballgame begin?

    مسابقه‌ی بیسبال کی آغاز می‌شود؟

    The children were playing ball.

    بچه‌ها توپ‌بازی می‌کردند.

    noun countable

    مجلس رقص، مهمانی رسمی رقص

    a ball in honor of the new ambassador

    مهمانی رسمی رقص به افتخار سفیر جدید

    The ball was a lavish event with guests dressed in their finest attire.

    این مجلس رقص مراسمی پرهزینه بود که مهمانان با بهترین لباس‌های خود در آن شرکت کردند.

    noun

    زمین، کره

    The earth is a giant ball.

    زمین کره‌ای غول‌پیکر است.

    The Earth is a spinning ball.

    زمین کره‌ای چرخنده است.

    noun countable informal

    کالبدشناسی ناپسند خایه، بیضه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    He was embarrassed when he realized that he had walked out of the house with one of his balls exposed.

    وقتی متوجه شد که در حالی که یکی از خایه‌هایش آشکار شده بود از خانه بیرون رفته بود خجالت کشید.

    He had to go to the doctor after he felt pain in his left ball.

    او پس از اینکه درد را در بیضه‌ی چپش احساس کرد، مجبور شد نزد دکتر برود.

    verb - transitive

    گرد کردن، به‌ شکل توپ در آوردن

    He balled his fists.

    مشت‌های خود را گرد کرد.

    She balled up the paper and threw it in the trash.

    کاغذ را به‌ شکل توپ در آورد و در سطل زباله انداخت.

    noun countable

    هر چیز گرد (مانند گلوله و گوی و ساچمه و تیله و مهره و گره و غیره)

    snowball

    گلوله‌ی برف

    cannonball

    گلوله‌ی توپ

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    eyeball

    کره‌ی چشم

    slang verb - transitive

    انگلیسی آمریکایی ناپسند گاییدن

    He balled her all night long.

    تمام شب او را گایید.

    He balled the woman at the club.

    آن زن را در کلاب گایید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He balled his new girlfriend last night.

    دیشب دوست‌دختر جدیدش را گایید.

    verb - intransitive

    انگلیسی آمریکایی ناپسند گاییده شدن، سکس داشتن

    She balled all night.

    کل شب گاییده شد.

    The couple balled all night long.

    این زوج تمام شب سکس داشتند.

    noun countable informal

    وقت خوش، تجربه‌ی خوشایند، تجربه‌ی لذت‌بخش

    Last night we had a ball.

    دیشب خیلی خوش گذشت.

    The company picnic was a real ball.

    پیک‌نیک شرکت تجربه‌ی خوشایندی بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Going to the carnival was a ball!

    رفتن به کارناوال تجربه‌ی خوشایندی بود!

    verb - transitive informal

    انگلیسی آمریکایی ورزش بسکتبال بازی کردن

    She balled with her friends at the park.

    او با دوستانش در پارک بسکتبال بازی کرد.

    He balled for hours in the park.

    ساعت‌ها در پارک بسکتبال بازی کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد ball

    1. noun dance party
      Synonyms:
      reception prom hop mingle jump shindig hoedown promenade hoodang
    1. noun globe, sphere
      Synonyms:
      round orb sphere globe balloon drop pellet pill apple globule

    Phrasal verbs

    ball up

    گیج کردن، سردرگم کردن

    حلقه کردن، گلوله کردن

    balls up

    بد انجام دادن، ناشیانه انجام دادن، خرابکاری کردن

    Collocations

    cotton ball

    وش، غوزه‌ی پنبه

    catch a ball

    توپ را در هوا گرفتن، بل گرفتن

    angular ball-bearing

    بلبرینگ گوشه‌دار

    Idioms

    carry the ball

    (عامیانه) مسئولیت به عهده گرفتن، کارها را در دست گرفتن

    get the ball rolling

    شروع کردن، دست‌به‌کار شدن، به راه انداختن

    have something on the ball

    توانایی یا مهارت داشتن

    play ball

    1- ورزشی توپ‌دار را آغاز کردن یا ادامه دادن 2- همکاری کردن 3- کاری را آغاز کردن یا ادامه دادن

    1- (در وزشهای با توپ) بازی کردن 2- (عامیانه) همکاری کردن

    the ball is in your court

    تصمیم با توئه، به خودت بستگی داره، نوبت توئه که عمل کنی

    Idioms بیشتر

    on the ball

    هوشیار، حواس‌جمع، تیزوبُز

    صاحب توپ بودن، در دست داشتن توپ (بسکتبال و فوتبال آمریکایی)، زیر پا داشتن توپ (فوتبال)

    سوال‌های رایج ball

    معنی ball به فارسی چی میشه؟

    کلمه «ball» در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است که بسته به متن و زمینه، می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد. در ادامه، به بررسی معانی مختلف این کلمه و نکات جالب آن می‌پردازیم.

    معانی کلمه «ball»:

    1. توپ: یکی از رایج‌ترین معانی «ball»، به معنای توپ است. توپ‌ها معمولاً برای ورزش‌ها و بازی‌های مختلف استفاده می‌شوند. ورزش‌هایی مانند فوتبال، بسکتبال، تنیس و والیبال همه به نوعی از توپ استفاده می‌کنند. این توپ‌ها می‌توانند از مواد مختلفی مانند چرم، لاستیک یا پلاستیک ساخته شوند.

    2. رقص: در زبان انگلیسی، واژه «ball» همچنین به معنای یک جشن یا رقص بزرگ و رسمی است. این نوع جشن‌ها معمولاً با لباس‌های فاخر و موسیقی زنده برگزار می‌شوند و شامل رقص و سرگرمی‌های مختلف هستند. در تاریخ، بال‌ها به عنوان رویدادهای اجتماعی مهم در فرهنگ‌های مختلف شناخته می‌شدند.

    3. کُره: در برخی متون، «ball» به معنای یک کره یا جسم گرد نیز به کار می‌رود. این معنی می‌تواند در مباحث علمی یا در توصیف اشیاء مختلف مورد استفاده قرار گیرد.

    4. عمل پرتاب توپ: در ورزش‌ها، «ball» می‌تواند به عمل پرتاب توپ نیز اشاره داشته باشد. به عنوان مثال، در بیس بال، «ball» به پرتاب توپ توسط بازیکن اشاره می‌کند.

    5. سیاست و تصمیم‌گیری: در اصطلاحات سیاسی، واژه «ball» می‌تواند به معنای اختیار یا تصمیم‌گیری باشد. به عنوان مثال، «It’s your ball» به این معناست که فردی حق انتخاب یا تصمیم‌گیری را دارد.

    نکات جالب درباره «ball»:

    - ریشه تاریخی: واژه «ball» از زبان‌های قدیمی‌تر اروپایی نشأت گرفته است و در زبان‌های مختلف با معانی مشابهی وجود دارد. این نشان‌دهنده اهمیت توپ و بازی‌های مرتبط با آن در تاریخ بشر است.

    - استفاده در اصطلاحات: این واژه در اصطلاحات و عبارات مختلف نیز کاربرد دارد. به عنوان مثال، «ball is in your court» به این معناست که اکنون نوبت شماست که تصمیمی بگیرید یا اقدام کنید.

    - ورزش‌های مختلف: با توجه به تنوع ورزش‌ها، توپ‌های مختلفی نیز وجود دارند. برای مثال، توپ فوتبال معمولاً بزرگ‌تر و سبکتر از توپ بسکتبال است و هرکدام ویژگی‌های خاص خود را دارند.

    - فرهنگ معاصر: در فرهنگ معاصر، واژه «ball» در موسیقی و فیلم‌ها نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال، آهنگ‌های مختلفی درباره رقص و شادی در بال‌ها وجود دارد که به جذابیت و روحیه مثبت این نوع رویدادها اشاره دارد.

    گذشته‌ی ساده ball چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده ball در زبان انگلیسی balled است.

    شکل سوم ball چی میشه؟

    شکل سوم ball در زبان انگلیسی balled است.

    شکل جمع ball چی میشه؟

    شکل جمع ball در زبان انگلیسی balls است.

    وجه وصفی حال ball چی میشه؟

    وجه وصفی حال ball در زبان انگلیسی balling است.

    سوم‌شخص مفرد ball چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد ball در زبان انگلیسی balls است.

    ارجاع به لغت ball

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «ball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ball

    لغات نزدیک ball

    • - balkline
    • - balky
    • - ball
    • - ball and chain
    • - ball bearing
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    لغات انگلیسی مربوط به کریسمس

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    tend I'm afraid so vehemently long-running disagreement respectfully disagree reach a compromise i imminently eventful instead initiation instinctively insufficient غلبه غلو کردن قلوه‌سنگ قیلوله فغان صلیب حوالی حواله گل گوشت چرخ‌کرده بیغوله قیل‌وقال قدر قرابت غربت
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.