گذشتهی ساده:
balledشکل سوم:
balledسومشخص مفرد:
ballsوجه وصفی حال:
ballingشکل جمع:
ballsنخ یا کاموای توپی (نخی که به شکل توپ درآمده است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a ball of wool
کاموایی که به شکل توپ است (=کاموای توپی)
a ball of string
نخ توپی
توپ (کریسمس)
I hung a colorful ball on the Christmas tree.
یک توپ رنگارنگ به درخت کریسمس آویزان کردم.
She hung a bright red ball on the Christmas tree.
یک توپ قرمز روشن به درخت کریسمس آویزان کرد.
ورزش پاس (از یک بازیکن به بازیکن دیگر)
He made a beautiful long ball to his teammate.
یک پاس بلند زیبا به همتیمی خود داد.
He threw a perfect ball to his teammate.
یک پاس عالی به سمت هم تیمیاش فرستاد.
انگلیسی آمریکایی ورزش بازی توپی (هر بازیای که مشتملبر پرتاب و گرفتن توپ باشد)
When does the ballgame begin?
مسابقهی بیسبال کی آغاز میشود؟
The children were playing ball.
بچهها توپبازی میکردند.
مجلس رقص، مهمانی رسمی رقص
a ball in honor of the new ambassador
مهمانی رسمی رقص به افتخار سفیر جدید
The ball was a lavish event with guests dressed in their finest attire.
این مجلس رقص مراسمی پرهزینه بود که مهمانان با بهترین لباسهای خود در آن شرکت کردند.
زمین، کره
The earth is a giant ball.
زمین کرهای غولپیکر است.
The Earth is a spinning ball.
زمین کرهای چرخنده است.
کالبدشناسی ناپسند خایه، بیضه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
He was embarrassed when he realized that he had walked out of the house with one of his balls exposed.
وقتی متوجه شد که در حالی که یکی از خایههایش آشکار شده بود از خانه بیرون رفته بود خجالت کشید.
He had to go to the doctor after he felt pain in his left ball.
او پس از اینکه درد را در بیضهی چپش احساس کرد، مجبور شد نزد دکتر برود.
گرد کردن، به شکل توپ در آوردن
He balled his fists.
مشتهای خود را گرد کرد.
She balled up the paper and threw it in the trash.
کاغذ را به شکل توپ در آورد و در سطل زباله انداخت.
هر چیز گرد (مانند گلوله و گوی و ساچمه و تیله و مهره و گره و غیره)
snowball
گلولهی برف
cannonball
گلولهی توپ
eyeball
کرهی چشم
انگلیسی آمریکایی ناپسند گاییدن
He balled her all night long.
تمام شب او را گایید.
He balled the woman at the club.
آن زن را در کلاب گایید.
He balled his new girlfriend last night.
دیشب دوستدختر جدیدش را گایید.
انگلیسی آمریکایی ناپسند گاییده شدن، سکس داشتن
She balled all night.
کل شب گاییده شد.
The couple balled all night long.
این زوج تمام شب سکس داشتند.
وقت خوش، تجربهی خوشایند، تجربهی لذتبخش
Last night we had a ball.
دیشب خیلی خوش گذشت.
The company picnic was a real ball.
پیکنیک شرکت تجربهی خوشایندی بود.
Going to the carnival was a ball!
رفتن به کارناوال تجربهی خوشایندی بود!
انگلیسی آمریکایی ورزش بسکتبال بازی کردن
She balled with her friends at the park.
او با دوستانش در پارک بسکتبال بازی کرد.
He balled for hours in the park.
ساعتها در پارک بسکتبال بازی کرد.
بد انجام دادن، ناشیانه انجام دادن، خرابکاری کردن
وش، غوزهی پنبه
توپ را در هوا گرفتن، بل گرفتن
بلبرینگ گوشهدار
(عامیانه) مسئولیت به عهده گرفتن، کارها را در دست گرفتن
شروع کردن، دستبهکار شدن، به راه انداختن
توانایی یا مهارت داشتن
1- ورزشی توپدار را آغاز کردن یا ادامه دادن 2- همکاری کردن 3- کاری را آغاز کردن یا ادامه دادن
1- (در وزشهای با توپ) بازی کردن 2- (عامیانه) همکاری کردن
تصمیم با توئه، به خودت بستگی داره، نوبت توئه که عمل کنی
هوشیار، حواسجمع، تیزوبُز
صاحب توپ بودن، در دست داشتن توپ (بسکتبال و فوتبال آمریکایی)، زیر پا داشتن توپ (فوتبال)
کلمه «ball» در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است که بسته به متن و زمینه، میتواند معانی متفاوتی داشته باشد. در ادامه، به بررسی معانی مختلف این کلمه و نکات جالب آن میپردازیم.
معانی کلمه «ball»:
1. توپ: یکی از رایجترین معانی «ball»، به معنای توپ است. توپها معمولاً برای ورزشها و بازیهای مختلف استفاده میشوند. ورزشهایی مانند فوتبال، بسکتبال، تنیس و والیبال همه به نوعی از توپ استفاده میکنند. این توپها میتوانند از مواد مختلفی مانند چرم، لاستیک یا پلاستیک ساخته شوند.
2. رقص: در زبان انگلیسی، واژه «ball» همچنین به معنای یک جشن یا رقص بزرگ و رسمی است. این نوع جشنها معمولاً با لباسهای فاخر و موسیقی زنده برگزار میشوند و شامل رقص و سرگرمیهای مختلف هستند. در تاریخ، بالها به عنوان رویدادهای اجتماعی مهم در فرهنگهای مختلف شناخته میشدند.
3. کُره: در برخی متون، «ball» به معنای یک کره یا جسم گرد نیز به کار میرود. این معنی میتواند در مباحث علمی یا در توصیف اشیاء مختلف مورد استفاده قرار گیرد.
4. عمل پرتاب توپ: در ورزشها، «ball» میتواند به عمل پرتاب توپ نیز اشاره داشته باشد. به عنوان مثال، در بیس بال، «ball» به پرتاب توپ توسط بازیکن اشاره میکند.
5. سیاست و تصمیمگیری: در اصطلاحات سیاسی، واژه «ball» میتواند به معنای اختیار یا تصمیمگیری باشد. به عنوان مثال، «It’s your ball» به این معناست که فردی حق انتخاب یا تصمیمگیری را دارد.
نکات جالب درباره «ball»:
- ریشه تاریخی: واژه «ball» از زبانهای قدیمیتر اروپایی نشأت گرفته است و در زبانهای مختلف با معانی مشابهی وجود دارد. این نشاندهنده اهمیت توپ و بازیهای مرتبط با آن در تاریخ بشر است.
- استفاده در اصطلاحات: این واژه در اصطلاحات و عبارات مختلف نیز کاربرد دارد. به عنوان مثال، «ball is in your court» به این معناست که اکنون نوبت شماست که تصمیمی بگیرید یا اقدام کنید.
- ورزشهای مختلف: با توجه به تنوع ورزشها، توپهای مختلفی نیز وجود دارند. برای مثال، توپ فوتبال معمولاً بزرگتر و سبکتر از توپ بسکتبال است و هرکدام ویژگیهای خاص خود را دارند.
- فرهنگ معاصر: در فرهنگ معاصر، واژه «ball» در موسیقی و فیلمها نیز به کار میرود. به عنوان مثال، آهنگهای مختلفی درباره رقص و شادی در بالها وجود دارد که به جذابیت و روحیه مثبت این نوع رویدادها اشاره دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ball» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ball