گذشتهی ساده:
jumpedشکل سوم:
jumpedسومشخص مفرد:
jumpsوجه وصفی حال:
jumpingشکل جمع:
jumpsجستن، پریدن، خیز زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
I jumped over the fence.
من از روی نرده پریدم.
Mehri jumped into the pool.
مهری جست توی استخر.
Brian was jumping up and down with joy.
برایان از خوشی بالا و پایین میجست.
Jumped up and cut its ears off.
برجست و از او دو گوش ببرید.
Every time the phone rings she jumps.
هربار که تلفن زنگ میزند، او از جا میپرد.
When he gives orders he expects his soldiers to jump.
وقتی که فرمان میدهد، انتظار دارد که سربازانش از جا بپرند.
He jumped on the moving train.
او پرید توی ترن در حال حرکت.
He jumped out of bed.
او از بستر بیرون جهید.
Some fish jump out of the water several feet.
برخی از ماهیها چند پا از داخل آب به بیرون جهش میکنند.
(فیلم و آپارات و غیره) تکان خوردن، لرزه داشتن، پریدن تصویر
The image jumps on the screen.
تصویر روی پرده تکان میخورد.
شروع شدن، آغاز شدن
The meeting jumped off to a good start.
جلسه خوب آغاز شد.
The attack jumped off in good weather.
حمله در هوای خوب شروع شد.
جور درآمدن
از مطلبی به مطلب دیگر پریدن، از این شاخه به آن شاخه پریدن، نخوانده رد شدن
In his sermon, he kept jumping from idea to idea.
در موعظهی خود مدام از این شاخه به آن شاخه میپرید.
Time was short, so I jumped over many paragraphs to see how the story would end.
چون وقت کم بود تعداد زیادی پاراگراف را رد کردم تا ببینم داستان چگونه پایان مییابد.
افزایش یافتن
Employment began to jump.
استخدام به سرعت شروع به افزایش کرد.
با اشتیاق عمل کردن، با کمال میل پذیرفتن
to jump at a chance
از فرصت کمال استفاده را کردن
She jumped at the job.
او آن شغل را قاپید.
We offered and they jumped at it.
ما پیشنهاد کردیم و آنها با کمال میل قبول کردند.
حمله کردن، پریدن (به کسی)
People who jump on modern poetry as obscure.
کسانی که شعر نو را بهدلیل مبهم بودن آن مورد انتقاد قرار میدهند.
He jumped upon me without any reason.
او بدون هیچ دلیلی به من پرید.
ترقی کردن
He jumped rapidly from captain to colonel.
او به سرعت از سروانی به سرهنگی ارتقا یافت.
(مهمانی) گرم بودن
The party was jumping.
مهمانی گرم بود.
(از ترس یا شگفتی) از جا پریدن، یکه خوردن
پریدن از روی، رد شدن از
The transmission of certain characteristics may jump one or more generations.
انتقال برخی ویژگیها(ی ارثی) ممکن است از روی یک یا چند نسل جهش کند (در یک یا چند نسل ظاهر نشود).
to jump a hurdle
از روی مانعی پریدن
The train jumped its track.
ترن از روی ریل (بیرون) پرید.
He easily jumped the brook.
او به آسانی از روی جوی پرید.
He jumped the border illegally.
او بهطور غیرقانونی از مرز گذشت.
زود شروع کردن، زودتر از موعد آغاز کردن
He jumped the gun and was disqualified.
او زود شروع کرد و از مسابقهی دو اخراج شد.
He jumped a red light.
او چراغ قرمز را رد کرد.
حمله کردن به، پریدن به، مورد انتقاد قرار دادن، سرزنش کردن
We were suddenly jumped by enemy commandos.
ناگهان مورد حملهی تکاوران دشمن قرار گرفتیم.
He went down to jump one of the employees out.
او رفت که یکی از کارمندان را مورد سرزنش قرار دهد.
پراندن، جهاندن
to jump a horse over a fence
اسب را از روی نرده به پرش واداشتن
Wind can jump those flames up to a mile.
باد میتواند آن شعلهها را تا یک کیلومتر بپراند.
ناگهان افزایش دادن
Food prices have jumped incredibly.
قیمت مواد خوراکی بهطور باورنکردنی افزایش یافته است.
They have jumped admission fees from one to two dollars.
قیمت ورودی را از یک دلار به دو دلار افزایش دادهاند.
به موقع، به هنگام، عینا، به درستی
یکه، هول، تکانه
She gave a jump as she entered the room.
وارد اتاق که شد یکه خورد.
پرش، جهش، افزایش ناگهانی، ترقی
jump suit
لباس پرش (چتر نجات)
The jump in prices was unexpected.
ترقی قیمتها غیرمنتظره بود.
jump instruction
آموزهی جهش
He cleared the fence with a running jump.
او در حالی که میدوید از روی حصار پرید.
the jump from the liquid to the gaseous state
جهش از حالت آبگونگی به حالت گازی
the long jump
پرش طول
the high jump
پرش ارتفاع
پریدن روی وسیلهی نقلیه، سوار شدن
با اشتیاق پذیرفتن، بدون معطلی قبول کردن
توی حرف کسی پریدن
حمله را آغاز کردن
(عامیانه) سخت سرزنش کردن، سرکوفت زدن
(عامیانه) تو چشم زدن، چشمگیر بودن
به قید کفیل آزاد شدن و فرار کردن
از خوشی ورجهوورجه کردن
(روزنامه و غیره) خط جهانش (نیمه سطری که شمارهی صفحهی بقیهی مقاله و غیره را میدهد)
(قطار) از خط خارج شدن، از روی ریل بیرون پریدن
بدون تعمق کافی نتیجهگیری کردن، برداشت شتابآمیز داشتن
(انگلیس) خارج از نوبت در صف ایستادن، تقلب کردن
(عامیانه) از دیگری (یا دیگران) جلو زدن (از)، سبقت گرفتن (از)، پیشدستی کردن
زمین یا حقوق انحصاری یا ملکی یا معدنی کسی را غصب کردن
(عامیانه) با خشم و سرزنش با کسی حرف زدن، به کسی پریدن
(عامیانه - بهشدت و بهطور ناگهانی) سرزنش کردن، به کسی توپیدن
ازخودراضی، خودبزرگبین، نوکیسه، تازه به دوران رسیده
از خوشی ورجهوورجه کردن
با اشتیاق و صمیمیت وارد کاری شدن
(دستور) جم بخور!، به هم بگرد!، زود باش!
(عامیانه) بهشدت در تحرک یا فعالیت
بدون تعمق کافی نتیجهگیری کردن، برداشت شتابآمیز داشتن
همرنگ جماعت شدن، به اکثریت پیوستن، سوار موج شدن، تقلید و دنبالهروی کردن
شتابزده عمل کردن، هولهولکی اقدام کردن، بدون فکر دست به عمل زدن، زودتر از موعد اقدام کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jump» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jump