آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ آبان ۱۴۰۳

    Jump

    dʒʌmp dʒʌmp

    گذشته‌ی ساده:

    jumped

    شکل سوم:

    jumped

    سوم‌شخص مفرد:

    jumps

    وجه وصفی حال:

    jumping

    شکل جمع:

    jumps

    معنی jump | جمله با jump

    verb - intransitive A2

    جستن، پریدن، خیز زدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    I jumped over the fence.

    من از روی نرده پریدم.

    Mehri jumped into the pool.

    مهری جست توی استخر.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Brian was jumping up and down with joy.

    برایان از خوشی بالا و پایین می‌جست.

    Jumped up and cut its ears off.

    برجست و از او دو گوش ببرید.

    Every time the phone rings she jumps.

    هربار که تلفن زنگ می‌زند، او از جا می‌پرد.

    When he gives orders he expects his soldiers to jump.

    وقتی که فرمان می‌دهد، انتظار دارد که سربازانش از جا بپرند.

    He jumped on the moving train.

    او پرید توی ترن در حال حرکت.

    He jumped out of bed.

    او از بستر بیرون جهید.

    Some fish jump out of the water several feet.

    برخی از ماهی‌ها چند پا از داخل آب به بیرون جهش می‌کنند.

    verb - intransitive

    (بازی) از روی مهره‌ی حریف پریدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    verb - intransitive

    (فیلم و آپارات و غیره) تکان خوردن، لرزه داشتن، پریدن تصویر

    The image jumps on the screen.

    تصویر روی پرده تکان می‌خورد.

    verb - intransitive

    شروع شدن، آغاز شدن

    The meeting jumped off to a good start.

    جلسه خوب آغاز شد.

    The attack jumped off in good weather.

    حمله در هوای خوب شروع شد.

    verb - intransitive

    جور درآمدن

    verb - intransitive

    از مطلبی به مطلب دیگر پریدن، از این شاخه به آن شاخه پریدن، نخوانده رد شدن

    In his sermon, he kept jumping from idea to idea.

    در موعظه‌ی خود مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرید.

    Time was short, so I jumped over many paragraphs to see how the story would end.

    چون وقت کم بود تعداد زیادی پاراگراف را رد کردم تا ببینم داستان چگونه پایان می‌یابد.

    verb - intransitive

    افزایش یافتن

    Employment began to jump.

    استخدام به سرعت شروع به افزایش کرد.

    verb - intransitive

    با اشتیاق عمل کردن، با کمال میل پذیرفتن

    to jump at a chance

    از فرصت کمال استفاده را کردن

    She jumped at the job.

    او آن شغل را قاپید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We offered and they jumped at it.

    ما پیشنهاد کردیم و آن‌ها با کمال میل قبول کردند.

    verb - intransitive

    حمله کردن، پریدن (به کسی)

    People who jump on modern poetry as obscure.

    کسانی که شعر نو را به‌دلیل مبهم بودن آن مورد انتقاد قرار می‌دهند.

    He jumped upon me without any reason.

    او بدون هیچ دلیلی به من پرید.

    verb - intransitive

    ترقی کردن

    He jumped rapidly from captain to colonel.

    او به سرعت از سروانی به سرهنگی ارتقا یافت.

    verb - intransitive

    (مهمانی) گرم بودن

    The party was jumping.

    مهمانی گرم بود.

    verb - intransitive

    (از ترس یا شگفتی) از جا پریدن، یکه خوردن

    verb - transitive

    پریدن از روی، رد شدن از

    The transmission of certain characteristics may jump one or more generations.

    انتقال برخی ویژگی‌ها(ی ارثی) ممکن است از روی یک یا چند نسل جهش کند (در یک یا چند نسل ظاهر نشود).

    to jump a hurdle

    از روی مانعی پریدن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The train jumped its track.

    ترن از روی ریل (بیرون) پرید.

    He easily jumped the brook.

    او به آسانی از روی جوی پرید.

    He jumped the border illegally.

    او به‌طور غیرقانونی از مرز گذشت.

    verb - transitive

    زود شروع کردن، زودتر از موعد آغاز کردن

    He jumped the gun and was disqualified.

    او زود شروع کرد و از مسابقه‌ی دو اخراج شد.

    He jumped a red light.

    او چراغ قرمز را رد کرد.

    verb - transitive

    حمله کردن به، پریدن به، مورد انتقاد قرار دادن، سرزنش کردن

    We were suddenly jumped by enemy commandos.

    ناگهان مورد حمله‌ی تکاوران دشمن قرار گرفتیم.

    He went down to jump one of the employees out.

    او رفت که یکی از کارمندان را مورد سرزنش قرار دهد.

    verb - transitive

    پراندن، جهاندن

    to jump a horse over a fence

    اسب را از روی نرده به پرش واداشتن

    Wind can jump those flames up to a mile.

    باد می‌تواند آن شعله‌ها را تا یک کیلومتر بپراند.

    verb - transitive

    ناگهان افزایش دادن

    Food prices have jumped incredibly.

    قیمت مواد خوراکی به‌طور باورنکردنی افزایش یافته است.

    They have jumped admission fees from one to two dollars.

    قیمت ورودی را از یک دلار به دو دلار افزایش داده‌اند.

    adverb

    به موقع، به هنگام، عینا، به درستی

    noun countable

    یکه، هول، تکانه

    She gave a jump as she entered the room.

    وارد اتاق که شد یکه خورد.

    noun countable

    پرش، جهش، افزایش ناگهانی، ترقی

    jump suit

    لباس پرش (چتر نجات)

    The jump in prices was unexpected.

    ترقی قیمت‌ها غیرمنتظره بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    jump instruction

    آموزه‌ی جهش

    He cleared the fence with a running jump.

    او در حالی که می‌دوید از روی حصار پرید.

    the jump from the liquid to the gaseous state

    جهش از حالت آبگونگی به حالت گازی

    the long jump

    پرش طول

    the high jump

    پرش ارتفاع

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد jump

    1. noun leap
      Synonyms:
      spring bound vault hop skip rise dance start fall plunge dive leapfrog bounce lurch shock jolt jar wrench twitch pounce swerve drop buck gambol caper saltation leapfrogging leaping hopping gambade canter capriole upsurge upspring nosedive plummet jerk bob
    1. noun increase, advantage
      Synonyms:
      rise boost advantage increment upturn inflation ascent advance start head start upsurge upper hand handicap
      Antonyms:
      decrease decline disadvantage
    1. noun obstacle
      Synonyms:
      barrier bar impediment hurdle fence rail barricade stretch
      Antonyms:
      opening
    1. verb leap, spring
      Synonyms:
      spring bound skip vault hop clear dive drop fall take pop bounce shake quiver jiggle wobble rattle trip surge lurch buck hurtle ricochet lunge bob parachute plummet somersault caper gambol canter curvet jounce lop lollop sky barge bail out saltate top waver jerk
    1. verb recoil
      Synonyms:
      flinch wince rebound start spring jerk bounce bolt startle ricochet bob jounce carom
    1. verb omit, avoid
      Synonyms:
      skip miss evade avoid leave abandon cancel pass over cross out nullify digress switch clear out overshoot cover
      Antonyms:
      face address
    1. verb increase
      Synonyms:
      rise raise boost advance escalate mount up surge gain hike put up jack up
      Antonyms:
      decrease decline

    Phrasal verbs

    jump aboard

    پریدن روی وسیله‌ی نقلیه، سوار شدن

    jump at

    با اشتیاق پذیرفتن، بدون معطلی قبول کردن

    jump in

    توی حرف کسی پریدن

    jump off

    حمله را آغاز کردن

    jump on (or all over)

    (عامیانه) سخت سرزنش کردن، سرکوفت زدن

    Phrasal verbs بیشتر

    jump out at

    (عامیانه) تو چشم زدن، چشمگیر بودن

    Collocations

    jump bail

    به قید کفیل آزاد شدن و فرار کردن

    jump for joy

    از خوشی ورجه‌وورجه کردن

    jump line

    (روزنامه و غیره) خط جهانش (نیمه سطری که شماره‌ی صفحه‌ی بقیه‌ی مقاله و غیره را می‌دهد)

    jump the track

    (قطار) از خط خارج شدن، از روی ریل بیرون پریدن

    jump to conclusions

    بدون تعمق کافی نتیجه‌گیری کردن، برداشت شتاب‌آمیز داشتن

    Idioms

    jump a queue

    (انگلیس) خارج از نوبت در صف ایستادن، تقلب کردن

    get (or have) the jump on

    (عامیانه) از دیگری (یا دیگران) جلو زدن (از)، سبقت گرفتن (از)، پیش‌دستی کردن

    jump a claim

    زمین یا حقوق انحصاری یا ملکی یا معدنی کسی را غصب کردن

    jump down someone's throat

    (عامیانه) با خشم و سرزنش با کسی حرف زدن، به کسی پریدن

    (عامیانه - به‌شدت و به‌طور ناگهانی) سرزنش کردن، به کسی توپیدن

    jumped-up

    ازخودراضی، خودبزرگ‌بین، نوکیسه، تازه به دوران رسیده

    Idioms بیشتر

    jump for joy

    از خوشی ورجه‌وورجه کردن

    jump in with both feet

    با اشتیاق و صمیمیت وارد کاری شدن

    jump to it!

    (دستور) جم بخور!، به هم بگرد!، زود باش!

    on the jump

    (عامیانه) به‌شدت در تحرک یا فعالیت

    jump to conclusions

    بدون تعمق کافی نتیجه‌گیری کردن، برداشت شتاب‌آمیز داشتن

    jump on the bandwagon

    همرنگ جماعت شدن، به اکثریت پیوستن، سوار موج شدن، تقلید و دنباله‌روی کردن

    jump the gun

    شتاب‌زده عمل کردن، هول‌هولکی اقدام کردن، بدون فکر دست به عمل زدن، زودتر از موعد اقدام کردن

    سوال‌های رایج jump

    گذشته‌ی ساده jump چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده jump در زبان انگلیسی jumped است.

    شکل سوم jump چی میشه؟

    شکل سوم jump در زبان انگلیسی jumped است.

    شکل جمع jump چی میشه؟

    شکل جمع jump در زبان انگلیسی jumps است.

    وجه وصفی حال jump چی میشه؟

    وجه وصفی حال jump در زبان انگلیسی jumping است.

    سوم‌شخص مفرد jump چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد jump در زبان انگلیسی jumps است.

    ارجاع به لغت jump

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «jump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jump

    لغات نزدیک jump

    • - jumbled
    • - jumbo
    • - jump
    • - jump a claim
    • - jump a queue
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.