با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Quiver

ˈkwɪvər ˈkwɪvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    quivered
  • شکل سوم:

    quivered
  • سوم شخص مفرد:

    quivers
  • وجه وصفی حال:

    quivering
  • شکل جمع:

    quivers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    لرزیدن، مرتعش شدن (اغلب هنگام احساسات شدید)
    • - Her voice quivered a bit.
    • - صدایش کمی مرتعش شد.
    • - I could feel my legs quiver with exhaustion.
    • - می‌توانستم احساس کنم پاهایم از خستگی می‌لرزند.
  • noun countable
    ترکش، تیردان، خشاب، گلوله‌دان
    • - The archer reached for his quiver and pulled out an arrow.
    • - کمان‌دار دستش را به‌سمت تیردان دراز کرد و تیری بیرون کشید.
    • - The hunter's quiver was filled with arrows of various sizes and designs.
    • - تیردان شکارچی پر از تیرهایی در اندازه‌ها و طرح‌های مختلف بود.
  • noun countable
    لرزان، لرزش، مرتعش، ارتعاش
    • - the quivering branches of a tree in a spring breeze
    • - شاخه‌های لرزان درخت در نسیم بهاری
    • - the quiver of leaves in the breeze
    • - ارتعاش برگ‌ها در نسیم
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد quiver

  1. noun shaking, vibration
    Synonyms: convulsion, flash, glimmer, glitter, oscillation, palpitation, pulsation, shake, shimmer, shiver, shudder, sparkle, spasm, throb, tic, tremble, tremor, twinkle
    Antonyms: quiet, stillness
  2. verb shake, vibrate
    Synonyms: agitate, beat, convulse, dither, jitter, oscillate, palpitate, pulsate, pulse, quake, quaver, shiver, shudder, thrill, throb, tremble, tremor, twitter
    Antonyms: be still

ارجاع به لغت quiver

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quiver» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quiver

لغات نزدیک quiver

پیشنهاد بهبود معانی