فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pulsate

ˈpʌlseɪt pʌlˈseɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pulsated
  • شکل سوم:

    pulsated
  • سوم شخص مفرد:

    pulsates
  • وجه وصفی حال:

    pulsating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    زدن (نبض)، جهند کردن، تپیدن (قلب)، تکان دادن، به ضربان افتادن
    • - An artery pulsates.
    • - سرخرگ می‌زند.
    • - the pulsating beat of Latin American music
    • - ضرب پرجنب‌و‌جوش موسیقی امریکای لاتین
    • - She was pulsating with joy.
    • - از شدت خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pulsate

  1. verb beat
    Synonyms: drum, fluctuate, go pit-a-pat, hammer, oscillate, palpitate, pound, pulse, pump, quiver, roar, throb, thrum, thud, thump, tick, vibrate
  2. verb quiver, beat
    Synonyms: drum, fluctuate, hammer, oscillate, palpitate, pound, pump, roar, throb, thrum, thud, thump, tick, vibrate

Phrasal verbs

ارجاع به لغت pulsate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pulsate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pulsate

لغات نزدیک pulsate

پیشنهاد بهبود معانی