فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pulsate

ˈpʌlseɪt pʌlˈseɪt

گذشته‌ی ساده:

pulsated

شکل سوم:

pulsated

سوم‌شخص مفرد:

pulsates

وجه وصفی حال:

pulsating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

زدن (نبض)، جهند کردن، تپیدن (قلب)، تکان دادن، به ضربان افتادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

An artery pulsates.

سرخرگ می‌زند.

the pulsating beat of Latin American music

ضرب پرجنب‌و‌جوش موسیقی امریکای لاتین

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She was pulsating with joy.

از شدت خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pulsate

  1. verb beat
    Synonyms:
    pound thump pulse palpitate throb hammer vibrate quiver oscillate fluctuate tick pump drum thud roar thrum go pit-a-pat
  1. verb quiver, beat
    Synonyms:
    throb vibrate beat pound pump palpitate thump hammer oscillate fluctuate tick drum thud thrum roar

Phrasal verbs

pulsate with (something)

به هیجان آمدن، به شور آمدن

ارجاع به لغت pulsate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pulsate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pulsate

لغات نزدیک pulsate

پیشنهاد بهبود معانی