آخرین به‌روزرسانی:

Thump

θʌmp θʌmp

گذشته‌ی ساده:

thumped

شکل سوم:

thumped

سوم‌شخص مفرد:

thumps

وجه وصفی حال:

thumping

شکل جمع:

thumps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive

ضربت، با چیز پهن و سنگین (مثل چماق) زدن، صدای تلپ، با صدای تلپ‌تلپ زدن یا راه رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

He fell to the ground with a thump.

تالاپ افتاد روی زمین.

He thumped my shoulder affectionately.

از روی محبت دستی بر شانه‌ام زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I heard him thumping on the door.

صدای دق الباب (در زدن) او را شنیدم.

if you curse again I'll thump you!

اگر دوباره ناسزا بگویی تو را در هم خواهم کوبید!

I hid behind the curtain but my heart was thumping.

پشت پرده پنهان شدم؛ ولی قلبم تاپ‌تاپ ‌می کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thump

  1. noun, verb dull crash; dull sound
    Synonyms:
    hit beat knock bang strike blow pound rap slap smack thwack whack clunk clonk thunk plop clump fall hammer poke pulse flutter pounding wallop

ارجاع به لغت thump

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thump

لغات نزدیک thump

پیشنهاد بهبود معانی