گذشتهی ساده:
thumpedشکل سوم:
thumpedسومشخص مفرد:
thumpsوجه وصفی حال:
thumpingشکل جمع:
thumpsضربت، با چیز پهن و سنگین (مثل چماق) زدن، صدای تلپ، با صدای تلپتلپ زدن یا راه رفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He fell to the ground with a thump.
تالاپ افتاد روی زمین.
He thumped my shoulder affectionately.
از روی محبت دستی بر شانهام زد.
I heard him thumping on the door.
صدای دق الباب (در زدن) او را شنیدم.
if you curse again I'll thump you!
اگر دوباره ناسزا بگویی تو را در هم خواهم کوبید!
I hid behind the curtain but my heart was thumping.
پشت پرده پنهان شدم؛ ولی قلبم تاپتاپ می کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thump» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thump