آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Knock

    nɑːk nɒk

    گذشته‌ی ساده:

    knocked

    شکل سوم:

    knocked

    سوم‌شخص مفرد:

    knocks

    وجه وصفی حال:

    knocking

    شکل جمع:

    knocks

    معنی knock | جمله با knock

    verb - transitive verb - intransitive B1

    کوبیدن، زدن، در زدن

    Who is knocking on the door?

    کی در می‌زنه؟

    Yesternight I saw angels knocking at the tavern door!

    دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Before speaking, he knocked on the table and said, "quiet!"

    قبل از صحبت کردن بر میز کوبید و گفت: «ساکت!»

    He knocked the nail all the way in with one hammer blow.

    با یک ضربه‌ی چکش میخ را تا ته فرو کرد (کوبید).

    He knocked me on the chin.

    او توی چانه‌ام زد.

    I knocked him unconscious.

    او را با ضربه‌ای بیهوش کردم.

    He knocked a hole in the wall.

    او با ضربه دیوار را سوراخ کرد.

    I knocked him to the floor.

    او را (با ضربه) به زمین انداختم.

    verb - intransitive

    پرسه زدن، پلکیدن، راه رفتن، ولگردی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    We knocked about in Mashad for a few weeks.

    ما چند هفته‌ای در مشهد پلکیدیم.

    He used to knock around our neighborhood.

    او در محله‌ی ما ولگردی می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He is knocking on fifty.

    دارد به پنجاه سالگی پا می‌گذارد.

    verb - transitive

    به هم خوردن

    In the crowded street he kept knocking into other people.

    در خیابان شلوغ پی‌در‌پی به مردم دیگر تنه می‌زد.

    He was so scared that his knees were knocking together.

    از شدت ترس زانوهایش به هم می‌خورد.

    verb - transitive

    بدگویی کردن، عیبجویی کردن

    He was always knocking the government.

    او دائماً از دولت انتقاد می‌کرد.

    verb - intransitive

    تغ تغ کردن

    I heard him knocking around in the kitchen.

    صدای تلق‌تلوقی را که او در آشپزخانه راه انداخته بود، شنیدم.

    noun countable

    مشت، ضربت، ضربه

    There was a knock on the window.

    ضربه‌ای به پنجره زده شد.

    There was a knock on the door and I said, "come in!"

    ضربه‌ای به در زده شد و گفتم: «بفرمایید تو!»

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He learned his lesson at life's school of hard knocks.

    او درس‌های خود را در مکتب رنج‌های زندگی یاد گرفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد knock

    1. noun pushing, striking
      Synonyms:
      hit blow beating slap smack whack thump rap clip box cuff swat lick swipe conk injury hammering
    1. noun strong criticism
      Synonyms:
      blame condemnation censure rejection defeat failure rap flak pan swipe stricture reversal setback rebuff
      Antonyms:
      praise compliment
    1. verb push over; strike
      Synonyms:
      hit beat hurt pound smack slap whack batter thump wallop damage bruise cuff punch rap abuse buffet maltreat mistreat floor flatten fell deck thrash beat up bash maul manhandle clout tap roughhouse ko bob thwack total wound level drub
    1. verb criticize harshly
      Synonyms:
      blame condemn censure criticize denounce slam reprehend find fault belittle disparage deprecate lambaste abuse run down cavil carp denunciate reprobate skin
      Antonyms:
      praise compliment

    Phrasal verbs

    knock about (or around)

    (عامیانه) 1- پرسه زدن، ولگردی کردن، پلکیدن 2- با خشونت رفتار کردن

    knock back

    حیرت‌زده کردن

    (مشروبات الکلی) سر کشیدن، لاجرعه نوشیدن

    رد کردن، نپذیرفتن

    knock down

    با ضربه به زمین زدن

    حراج کردن

    قطعه قطعه کردن

    به دست آوردن، کسب کردن

    پایین آوردن، کاهش دادن

    knock off

    دست کشیدن، متوقف کردن، ادامه ندادن

    کم کردن، کسر کردن

    کشتن

    غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن

    دزدیدن

    تقلید کردن

    knock out

    ضربه فنی کردن

    بیهوش کردن

    شکست دادن، ناتوان ساختن

    حذف کردن، از بین بردن، رفع کردن

    با شتاب تکمیل کردن، با عجله انجام دادن

    خسته کردن

    Phrasal verbs بیشتر

    knock over

    زیر گرفتن، با وسیله‌ی نقلیه زدن، تصادف کردن با کسی

    واژگون کردن، انداختن، سرنگون کردن، پرت کردن

    دزدیدن، سرقت کردن، چاپیدن

    knock together

    با‌ عجله سر‌ هم کردن

    knock up

    آبستن کردن، حامله کردن

    به هیجان آوردن، فراخواندن

    Idioms

    knock (or throw) for a loop

    (امریکا ـ عامیانه) 1- مشت محکم زدن 2- شکست دادن، چیره شدن 3- مبهوت کردن

    knock it off!

    (امریکا ـ عامیانه) بس کن!، کافیه!

    knock on (a particular age)

    پا به سن (به‌خصوصی) گذاشتن

    knock oneself out

    سخت کوشیدن، جان کندن

    knock out of the box

    (امریکا ـ بیسبال) با بردن مکرر موجب فراخوانی pitcher تیم حریف شدن

    Idioms بیشتر

    knock some sense into someone

    سر عقل آوردن، عقل توی کله‌ی کسی کردن، دارای عقل و شعور کردن، عاقل کردن

    سوال‌های رایج knock

    گذشته‌ی ساده knock چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده knock در زبان انگلیسی knocked است.

    شکل سوم knock چی میشه؟

    شکل سوم knock در زبان انگلیسی knocked است.

    شکل جمع knock چی میشه؟

    شکل جمع knock در زبان انگلیسی knocks است.

    وجه وصفی حال knock چی میشه؟

    وجه وصفی حال knock در زبان انگلیسی knocking است.

    سوم‌شخص مفرد knock چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد knock در زبان انگلیسی knocks است.

    ارجاع به لغت knock

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «knock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/knock

    لغات نزدیک knock

    • - knobby
    • - knobkerrie
    • - knock
    • - knock (or beat) the living daylights out of someone
    • - knock (or throw) for a loop
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.