گذشتهی ساده:
knockedشکل سوم:
knockedسومشخص مفرد:
knocksوجه وصفی حال:
knockingشکل جمع:
knocksتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(عامیانه) 1- پرسه زدن، ولگردی کردن، پلکیدن 2- با خشونت رفتار کردن
حیرتزده کردن
(مشروبات الکلی) سر کشیدن، لاجرعه نوشیدن
رد کردن، نپذیرفتن
با ضربه به زمین زدن
حراج کردن
قطعه قطعه کردن
به دست آوردن، کسب کردن
پایین آوردن، کاهش دادن
دست کشیدن، متوقف کردن، ادامه ندادن
کم کردن، کسر کردن
کشتن
غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
دزدیدن
تقلید کردن
ضربه فنی کردن
بیهوش کردن
شکست دادن، ناتوان ساختن
حذف کردن، از بین بردن، رفع کردن
با شتاب تکمیل کردن، با عجله انجام دادن
خسته کردن
به زمین زدن
غرق در فکر شدن
حذف کردن، از بین بردن، رفع کردن
دزدیدن، چاپیدن
با عجله سر هم کردن
آبستن کردن، حامله کردن
به هیجان آوردن، فراخواندن
(امریکا ـ عامیانه) 1- مشت محکم زدن 2- شکست دادن، چیره شدن 3- مبهوت کردن
(امریکا ـ عامیانه) بس کن!، کافیه!
پا به سن (بهخصوصی) گذاشتن
سخت کوشیدن، جان کندن
(امریکا ـ بیسبال) با بردن مکرر موجب فراخوانی pitcher تیم حریف شدن
سر عقل آوردن، عقل توی کلهی کسی کردن، دارای عقل و شعور کردن، عاقل کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «knock» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knock