زخم، جراحت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
a deep wound
زخم عمیق
a bullet wound
زخم گلوله
صدمه، آسیب
زخمی کردن، مجروح کردن
He was wounded in the war.
در جنگ زخمی شد.
a wounded soldier
سرباز زخمی
صدمه زدن به، آسیب رساندن به، (احساسات) جریحهدار کردن
His pride was wounded.
غرور او جریحهدار شد.
His reputation was badly wounded.
شهرت او سخت آسیب دید.
قسمت سوم فعل Wind
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wound» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wound