گذشتهی ساده:
injuredشکل سوم:
injuredسومشخص مفرد:
injuresوجه وصفی حال:
injuringآسیب زدن، صدمه ی جسمی وارد کردن، گزند رساندن، صدمه زدن، آسیب رساندن، مصدوم کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
His hand was injured in a car accident.
دست او در تصادف ماشین آسیب دید.
Cigarettes can injure your health.
سیگار میتواند به تندرستی شما صدمه بزند.
She fell but was not injured.
او افتاد؛ ولی گزندی ندید.
(احساسات یا غرور و غیره) جریحه دار کردن، آزردن، لطمه زدن، خسارت وارد آوردن، زیان زدن، اجحاف کردن به، ناروا کردن، ستم کردن، اسیب زدن به، ازار رساندن به
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Those actions injured the bank's reputation.
آن کارها به شهرت بانک لطمه زد.
The team's defeat injured their pride.
شکست تیم غرور آنان را جریحهدار کرد.
The teacher's harsh words injured my feelings for weeks.
حرفهای نکوهشآمیز معلم هفتهها احساسات مرا میآزرد.
The injured husband sued for divorce.
شوهر ستمدیده درخواست طلاق کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «injure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/injure