گذشتهی ساده:
batteredشکل سوم:
batteredسومشخص مفرد:
battersوجه وصفی حال:
batteringشکل جمع:
battersکوبیدن، زدن، ضربه زدن (به طور مکرر)
He was battering on the door.
او با مشت بر در میکوبید.
The boxer battered his opponent with a series of powerful punches.
بوکسور حریفش را با مشتهای متوالی زد.
کتک زدن، ضربه زدن (به یک فرد به طور مکرر در مدت زمان طولانی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was arrested for having battered his wife.
به دلیل کتک زدن زنش دستگیر شد.
He was sentenced to jail for battering his partner.
او به جرم کتک زدن شریک زندگیاش به زندان محکوم شد.
غذا و آشپزی مایه (کیک)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
The chef whisked the batter until it was smooth.
سرآشپز مایه را هم زد تا صاف شود.
I whisked the eggs and milk to create a smooth pancake batter.
تخممرغها و شیر را هم زدم تا خمیر پنکیک نرمی به دست آید.
ورزش توپزن، ضربهزننده (در بیسبال و کریکت و راندرز)
Sarah eagerly stepped up as the first batter.
سارا مشتاقانه به عنوان نخستین توپزن پا به میدان گذاشت.
The batter missed the ball.
ضربهزننده توپ را از دست داد.
بمباران کردن، به توپ بستن
The enemy forces began to batter our positions.
نیروهای دشمن شروع به بمباران کردن مواضع ما کردند.
The enemy aircraft battered our cities.
هواپیماهای دشمن شهرهای ما را به توپ بستند.
حقوق ضرب و جرح وارد کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
He was taken into custody after attempting to batter a police officer during the protest.
او پس از تلاش برای ضرب و جرح وارد کردن به افسر پلیس در جریان اعتراض بازداشت شد.
It is against the law to batter another person.
ضرب و جرح وارد کردن به شخص دیگری خلاف قانون است.
داغون کردن، از شکل انداختن، داغون شدن، از شکل افتادن، شکستن
His shoes were battered after months of hiking through rough terrains.
کفشهای او پس از ماهها پیادهروی در زمینهای ناهموار از شکل افتاد.
He batter the car's bumper.
سپر ماشین را داغون کرد.
ضربه (پیدرپی)
The repeated batters on the door echoed through the empty house.
ضربات مکرر روی در از داخل خانهی خالی طنینانداز شد.
She showed no signs of weakness despite enduring repeated batters from her opponent.
علیرغم تحمل ضربات مکرر از طرف حریفش هیچ نشانهای از ضعف نشان نداد.
غذا و آشپزی به ... مایه مالیدن
I love to batter chicken before frying it.
دوست دارم پیش از سرخ کردن مرغ به آن مایه بمالم.
She battered the fish.
به ماهی مایه مالید.
شیب روبهبالا (در سطح بیرونی دیوار)
The batter of the ancient fortress walls provided stability against external forces.
شیب روبهبالای دیوارهای قلعهی باستانی در برابر نیروهای خارجی مقاومت به وجود میآورد.
The skilled mason shaped the wall's batter to ensure its structural integrity.
سنگتراش ماهر به شیب روبهبالای دیوار شکل داد تا از یکپارچگی ساختاری آن اطمینان حاصل کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «batter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/batter