آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ مهر ۱۴۰۴

    Batter

    ˈbæt̬ər ˈbætə

    گذشته‌ی ساده:

    battered

    شکل سوم:

    battered

    سوم‌شخص مفرد:

    batters

    وجه وصفی حال:

    battering

    شکل جمع:

    batters

    معنی batter | جمله با batter

    verb - intransitive verb - transitive

    کوبیدن، زدن، ضربه زدن (به طور مکرر)

    He was battering on the door.

    او با مشت بر در می‌کوبید.

    The boxer battered his opponent with a series of powerful punches.

    بوکسور حریفش را با مشت‌های متوالی زد.

    verb - intransitive verb - transitive

    کتک زدن، ضربه زدن (به یک فرد به طور مکرر در مدت زمان طولانی)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    He was arrested for having battered his wife.

    به‌ دلیل کتک زدن زنش دستگیر شد.

    He was sentenced to jail for battering his partner.

    او به جرم کتک زدن شریک زندگی‌اش به زندان محکوم شد.

    noun countable uncountable

    غذا و آشپزی مایه (کیک)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    The chef whisked the batter until it was smooth.

    سرآشپز مایه را هم زد تا صاف شود.

    I whisked the eggs and milk to create a smooth pancake batter.

    تخم‌مرغ‌ها و شیر را هم زدم تا خمیر پنکیک نرمی به دست آید.

    noun countable

    ورزش توپ‌زن، ضربه‌زننده (در بیسبال و کریکت و راندرز)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    Sarah eagerly stepped up as the first batter.

    سارا مشتاقانه به عنوان نخستین توپ‌زن پا به میدان گذاشت.

    The batter missed the ball.

    ضربه‌زننده توپ را از دست داد.

    verb - transitive

    بمباران کردن، به توپ بستن

    The enemy forces began to batter our positions.

    نیروهای دشمن شروع به بمباران کردن مواضع ما کردند.

    The enemy aircraft battered our cities.

    هواپیماهای دشمن شهرهای ما را به توپ بستند.

    verb - intransitive verb - transitive

    حقوق ضرب و جرح وارد کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    He was taken into custody after attempting to batter a police officer during the protest.

    او پس از تلاش برای ضرب و جرح وارد کردن به افسر پلیس در جریان اعتراض بازداشت شد.

    It is against the law to batter another person.

    ضرب و جرح وارد کردن به شخص دیگری خلاف قانون است.

    verb - intransitive verb - transitive

    داغون کردن، از شکل انداختن، داغون شدن، از شکل افتادن، شکستن

    His shoes were battered after months of hiking through rough terrains.

    کفش‌های او پس از ماه‌ها پیاده‌روی در زمین‌های ناهموار از شکل افتاد.

    He batter the car's bumper.

    سپر ماشین را داغون کرد.

    noun countable

    ضربه (پی‌در‌پی)

    The repeated batters on the door echoed through the empty house.

    ضربات مکرر روی در از داخل خانه‌ی خالی طنین‌انداز شد.

    She showed no signs of weakness despite enduring repeated batters from her opponent.

    علی‌رغم تحمل ضربات مکرر از طرف حریفش هیچ نشانه‌ای از ضعف نشان نداد.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی به ... مایه مالیدن

    I love to batter chicken before frying it.

    دوست دارم پیش از سرخ کردن مرغ به آن مایه بمالم.

    She battered the fish.

    به ماهی مایه مالید.

    noun countable

    شیب روبه‌بالا (در سطح بیرونی دیوار)

    The batter of the ancient fortress walls provided stability against external forces.

    شیب روبه‌بالای دیوارهای قلعه‌ی باستانی در برابر نیروهای خارجی مقاومت به وجود می‌آورد.

    The skilled mason shaped the wall's batter to ensure its structural integrity.

    سنگ‌تراش ماهر به شیب روبه‌بالای دیوار شکل داد تا از یکپارچگی ساختاری آن اطمینان حاصل کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد batter

    1. noun mixture before baking
      Synonyms:
      mix dough paste preparation mixture concoction recipe
    1. verb strike and damage
      Synonyms:
      hurt injure beat smash bash break destroy damage pound crush ruin wreck assault thrash wallop disable bruise lash dash punish pummel cripple maul mangle lambaste clobber mar deface lacerate pelt buffet contuse disfigure drub mutilate demolish shatter lame

    سوال‌های رایج batter

    گذشته‌ی ساده batter چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده batter در زبان انگلیسی battered است.

    شکل سوم batter چی میشه؟

    شکل سوم batter در زبان انگلیسی battered است.

    شکل جمع batter چی میشه؟

    شکل جمع batter در زبان انگلیسی batters است.

    وجه وصفی حال batter چی میشه؟

    وجه وصفی حال batter در زبان انگلیسی battering است.

    سوم‌شخص مفرد batter چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد batter در زبان انگلیسی batters است.

    ارجاع به لغت batter

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «batter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/batter

    لغات نزدیک batter

    • - battement
    • - batten
    • - batter
    • - batterie
    • - battering ram
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.