امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pelt

pelt pelt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pelted
  • شکل سوم:

    pelted
  • سوم‌شخص مفرد:

    pelts
  • وجه وصفی حال:

    pelting
  • شکل جمع:

    pelts

توضیحات

همچنین می‌توان از pelter به‌ جای pelt استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
پرتاب کردن، شتاب کردن، ضربه، شتاب، پوست پشم‌دار، خام سوز، پوست‌خام، پوست کندن، پوستک، پی‌درپی زدن، پی‌در‌پی ضربت خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The girls pelted us with green apples.
- دخترها سیب‌های سبز به ما پرتاب کردند.
- The students started pelting stones.
- دانشجویان شروع کردند به سنگ‌اندازی.
- The smith pelted away at his hot iron.
- آهنگر مرتباً آهن گرم را می‌کوبید.
- I listened to the rain pelt and rattle on the tin roof.
- به صدای خوردن و تلق‌تلق باران روی شیروانی گوش دادم.
- Reporters pelted him with questions.
- خبرنگاران او را سؤال‌پیچ کردند.
- They pelted him with ridicule.
- او را مورد تمسخر شدید قرار دادند.
- The whole crowd began pelting to the beach.
- همه‌ی جماعت به طرف ساحل شتافتند.
- I gave him a good pelt on the head with my stick.
- با چوب خود ضربه‌ی جانانه‌ای بر سر او زدم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pelt

  1. noun animal fur
    Synonyms:
    coat epidermis fell hair hide jacket skin slough wool
  1. verb beat; throw hard
    Synonyms:
    assail batter belabor belt bombard career cast charge dash hammer hurl knock lapidate pepper pound pour pummel rain rush shoot shower sling speed stone strike swat tear thrash wallop

Collocations

ارجاع به لغت pelt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pelt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pelt

لغات نزدیک pelt

پیشنهاد بهبود معانی