گذشتهی ساده:
peltedشکل سوم:
peltedسومشخص مفرد:
peltsوجه وصفی حال:
peltingشکل جمع:
peltsهمچنین میتوان از pelter به جای pelt استفاده کرد.
پرتاب کردن، شتاب کردن، ضربه، شتاب، پوست پشمدار، خام سوز، پوستخام، پوست کندن، پوستک، پیدرپی زدن، پیدرپی ضربت خوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The girls pelted us with green apples.
دخترها سیبهای سبز به ما پرتاب کردند.
The students started pelting stones.
دانشجویان شروع کردند به سنگاندازی.
The smith pelted away at his hot iron.
آهنگر مرتباً آهن گرم را میکوبید.
I listened to the rain pelt and rattle on the tin roof.
به صدای خوردن و تلقتلق باران روی شیروانی گوش دادم.
Reporters pelted him with questions.
خبرنگاران او را سؤالپیچ کردند.
They pelted him with ridicule.
او را مورد تمسخر شدید قرار دادند.
The whole crowd began pelting to the beach.
همهی جماعت به طرف ساحل شتافتند.
I gave him a good pelt on the head with my stick.
با چوب خود ضربهی جانانهای بر سر او زدم.
با سرعت تمام، با شتاب زیاد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pelt» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pelt