آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ مهر ۱۴۰۴

    Speed

    spiːd spiːd

    گذشته‌ی ساده:

    sped

    شکل سوم:

    sped

    سوم‌شخص مفرد:

    speeds

    وجه وصفی حال:

    speeding

    شکل جمع:

    speeds

    معنی speed | جمله با speed

    noun countable uncountable B1

    سرعت، شتاب، تندی (در حرکت)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    The train reached an incredible speed as it entered the tunnel.

    قطار هنگام ورود به تونل به سرعت باورنکردنی‌ای رسید.

    The cyclist increased his speed to overtake the competitor.

    دوچرخه‌سوار شتاب خود را افزایش داد تا از رقیب سبقت بگیرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He put all his speed into the attempt to reach the ball.

    در کوشش برای رسیدن به توپ همه‌ی فرزی خود را به کار برد.

    to move at the speed of light

    با سرعت نور حرکت کردن

    to drive at the speed of fifty kilometers per hour

    با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت رانندگی کردن

    full (or top or maximum) speed

    بیشینه‌ی تندی، حداکثر سرعت

    speedometer

    سرعت سنج

    speed reading

    تند‌خوانی

    noun uncountable B2

    حرکت سریع، سرعت، شتاب، تندی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    The thrill comes from the sheer speed of the roller coaster.

    هیجان از حرکت سریع ترن هوایی ناشی می‌شود.

    Runners need to maintain their speed to win the race.

    دونده‌ها باید سرعت خود را حفظ کنند تا در مسابقه برنده شوند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    A wrestler must have both strength and speed.

    کشتی‌گیر باید هم زور داشته باشد هم چابکی.

    noun uncountable

    سرعت، تندی (رخ دادن چیزی)

    The speed at which technology changes today is astonishing.

    سرعت تغییرات تکنولوژی امروز، شگفت‌آور است.

    The speed of decision-making in the company impressed the investors.

    سرعت تصمیم‌گیری در شرکت، سرمایه‌گذاران را تحت‌تأثیر قرار داد.

    noun countable

    دنده

    Shift to a lower speed when climbing steep hills.

    هنگام بالا رفتن از تپه‌های شیب‌دار، به دنده‌ی پایین‌تر بروید.

    The bike has multiple speeds for different terrains.

    این دوچرخه دارای چندین دنده برای زمین‌های مختلف است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a ten-speed bicycle

    دوچرخه‌ی ده‌دنده‌ای

    to shift to low speed

    دنده‌ی پایین (کم‌سرعت) را گرفتن

    a truck with five forward speeds

    کامیون با پنج دنده‌ی جلو

    noun countable

    سرعت (حساسیت فیلم)

    The photographer adjusted the ISO to change the film speed.

    عکاس حساسیت نور را تنظیم کرد تا سرعت فیلم تغییر کند.

    High-speed film is suitable for low-light conditions.

    فیلم‌های با سرعت بالا برای شرایط کم‌نور مناسب هستند.

    noun slang uncountable

    آمفتامین (ماده‌ی محرک)

    شکل عامیانه‌ی لغت amphetamine

    Speed can be dangerous if taken in large amounts.

    مصرف زیاد آمفتامین می‌تواند خطرناک باشد.

    The effects of speed include increased energy and alertness.

    اثرات آمفتامین شامل افزایش انرژی و هوشیاری است.

    verb - intransitive verb - transitive

    با سرعت رفتن، با سرعت حرکت دادن، سریع رفتن، شتاب دادن

    Summer holidays sped by.

    تعطیلات تابستان به‌سرعت گذشت.

    An ambulance speeds patients to the hospital.

    آمبولانس بیماران را به‌سرعت به بیمارستان می‌رساند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    We sped directly to the airport.

    به‌سرعت خود را به فرودگاه رساندیم.

    Bank robbers sped off in a stolen car.

    بانک دزدان با اتومبیل مسروقه به‌سرعت فرار کردند.

    He was fined for speeding.

    به‌دلیل سرعت زیاد او را جریمه کردند.

    The heart speeds up and the blood pressure rises.

    ضربان قلب تند می‌شود و فشار خون بالا می‌رود.

    They speeded up production.

    تولید را تندتر کردند.

    to speed up the engine

    موتور را تند کردن

    to speed a letter on its way

    ارسال نامه‌ای را تسریع کردن

    to speed up the process of issuing passports

    فرایند صدور گذرنامه را تسریع کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد speed

    1. noun rate of motion, often a high rate
      Synonyms:
      pace rate velocity rapidity quickness haste hurry rush dispatch expedition celerity swiftness briskness alacrity activity momentum clip headway liveliness agility eagerness promptness promptitude acceleration precipitation precipitancy fleetness legerity gait steam readiness rapidness rustle breeze snap lick urgency hustle
    1. verb move along quickly
      Synonyms:
      hurry rush hasten race fly tear zoom advance press on get moving go fast aid assist help facilitate promote expedite further spring barrel bolt career cover ground cut along dispatch flash gallop gather momentum gear up get a move on get under way go all out go like the wind hightail impel lose no time make haste open up throttle quicken ride sail step on it urge whiz boost bowl over
      Antonyms:
      slow delay halt

    Phrasal verbs

    speed up

    تسریع کردن، شتاباندن، سرعت گرفتن

    Collocations

    at breakneck speed

    باسرعت بسیار زیاد

    at speed

    به‌سرعت، باشتاب، به‌تندی

    break the speed limit

    از سرعت مجاز تجاوز کردن

    gather speed

    سرعت گرفتن، تند شدن، گشتاور شدن

    pick up speed

    افزایش سرعت، سرعت گرفتن

    Collocations بیشتر

    top speed

    حداکثر سرعت / بالاترین سرعت

    Idioms

    at breakneck speed

    باسرعت بسیار زیاد

    speed someone on their way

    بدرقه کردن، خدا به همراه گفتن

    لغات هم‌خانواده speed

    • noun
      speed, speeding
    • adjective
      speedy
    • verb - transitive
      speed
    • adverb
      speedily

    سوال‌های رایج speed

    گذشته‌ی ساده speed چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده speed در زبان انگلیسی sped است.

    شکل سوم speed چی میشه؟

    شکل سوم speed در زبان انگلیسی sped است.

    شکل جمع speed چی میشه؟

    شکل جمع speed در زبان انگلیسی speeds است.

    وجه وصفی حال speed چی میشه؟

    وجه وصفی حال speed در زبان انگلیسی speeding است.

    سوم‌شخص مفرد speed چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد speed در زبان انگلیسی speeds است.

    ارجاع به لغت speed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «speed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/speed

    لغات نزدیک speed

    • - speechless
    • - speechmaker
    • - speed
    • - speed brake
    • - speed bump
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.