Spring

sprɪŋ sprɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sprang
  • شکل سوم:

    sprang
  • سوم‌شخص مفرد:

    springs
  • وجه وصفی حال:

    springing
  • شکل جمع:

    springs
ذخیره در لغات برگزیده

توضیحات

در معنای چهارم همچنین می‌توان از springs به‌جای spring استفاده کرد.

در معنای هفتم در انگلیسی بریتانیایی به‌جای spring از sprung استفاده می‌شود.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A2
بهار، فصل بهار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- I spring like spring near spring in spring.
- من می‌پرم مثل فنر، نزدیک چشمه در بهار.
- Many animals wake up from hibernation in spring.
- بسیاری از حیوانات در فصل بهار از خواب زمستانی بیدار می‌شوند.
- The first day of spring is celebrated as Nowruz in Iranian culture.
- در فرهنگ ایرانی، اولین روز بهار به‌عنوان نوروز جشن گرفته می‌شود.
noun countable
فنر
- The old clock stopped working because one of its springs broke.
- ساعت قدیمی از کار افتاد چون یکی از فنرهایش شکست.
- The car’s suspension system uses strong springs to absorb shocks.
- سیستم تعلیق خودرو برای جذب ضربه از فنرهای قوی استفاده می‌کند.
noun uncountable
کشسانی، خاصیت ارتجاعی، حالت فنری
- The old shock absorber has lost its spring.
- کمک‌فنر قدیمی کشسانی خود را از دست داده است.
- This mattress has great spring, making it very comfortable to sleep on.
- این تشک خاصیت ارتجاعی فوق‌العاده‌ای دارد و خوابیدن روی آن بسیار راحت است.
noun countable C1
چشمه، سرچشمه
- The hot spring is one of the popular tourist attractions in this region.
- چشمه‌ی آب گرم یکی از جاذبه‌های گردشگری محبوب در این منطقه است.
- Bathing in a mineral spring can help relieve joint pain.
- حمام کردن در چشمه‌ی آب معدنی می‌تواند به کاهش درد مفاصل کمک کند.
verb - intransitive C2
پریدن، جهیدن، جستن، جست زدن، خیز برداشتن
- The thief sprang over the fence and ran away.
- دزد از روی نرده پرید و فرار کرد.
- The rabbit sprang from the bushes and disappeared into the woods.
- خرگوش از میان بوته‌ها جهید و در جنگل ناپدید شد.
verb - intransitive informal C2
ناگهان ظاهر شدن، سبز شدن، به‌یک‌باره پدیدار شدن، سر برآوردن
- A strange idea suddenly sprang into his head.
- ناگهان ایده‌ی عجیبی به ذهنش خطور کرد.
- A smile sprang to her face when she saw Saed.
- وقتی ساعد را دید، ناگهان لبخندی بر لبانش ظاهر شد.
adjective
انگلیسی آمریکایی فنردار، دارای فنر، فنری
- She bought a comfortable spring mattress.
- او تشک فنردار راحتی خرید.
- Spring sofas of this company are known for their durability and softness.
- مبل‌های فنردار این شرکت به دوام و نرمی‌شان معروف هستند.
noun countable
منبع، مأخذ، سرچشمه، منشأ
- Oil is the main spring of the country’s economy.
- نفت، منبع اصلی اقتصاد کشور است.
- Education is the spring of progress in any society.
- آموزش سرچشمه‌ی پیشرفت در هر جامعه‌ای است.
verb - intransitive
خم شدن، تغییر شکل دادن، کج شدن
- The metal rod sprang after being exposed to extreme heat.
- میله‌ی فلزی پس‌از قرار گرفتن در معرض حرارت زیاد خم شد.
- The wooden table has sprung a little after years of use.
- میز چوبی بعداز سال‌ها استفاده کمی تغییر شکل داده است.
verb - intransitive
سرازیر شدن، فوران کردن، بیرون جهیدن، بیرون پاشیدن
- Water sprang from the broken pipe.
- آب از لوله‌ی شکسته فوران کرد.
- Tears sprang from her eyes as she heard the news.
- وقتی خبر را شنید، اشک از چشمانش سرازیر شد.
verb - intransitive
روییدن، رشد کردن، قد کشیدن، سبز شدن، جوانه زدن
- Flowers spring from the soil in early spring.
- گل‌ها در اوایل بهار از خاک سر برمی‌آورند.
- Tall trees have sprung up along the riverbank.
- درختان بلندی در امتداد ساحل رودخانه رشد کرده‌اند.
verb - intransitive
ریشه داشتن، نشأت گرفتن، متعلق بودن، منشأ گرفتن، زاده شدن
- Her wisdom springs from years of experience.
- خرد او از سال‌ها تجربه نشأت گرفته است.
- This tradition springs from ancient customs.
- این سنت ریشه در آداب‌و‌رسوم باستانی دارد.
verb - intransitive
قدیمی طلوع کردن
- As the day sprang, the village came alive.
- با طلوع روز، روستا جان گرفت.
- The sun sprang over the horizon, lighting up the sky.
- خورشید از افق طلوع کرد و آسمان را روشن ساخت.
verb - intransitive
(spring up) شروع به وزیدن کردن، وزیدن گرفتن
- A storm sprang up quickly, catching everyone by surprise.
- طوفان به‌سرعت وزیدن گرفت و همه را غافلگیر کرد.
- The wind sprang up suddenly, making the trees sway.
- باد ناگهان شروع به وزیدن کرد و درخت‌ها را تکان داد.
verb - transitive
(spring for) (هزینه) تقبل کردن، پرداخت کردن
- She sprang for the tickets to the concert.
- او هزینه‌ی بلیت‌های کنسرت را تقبل کرد.
- Who’s going to spring for the drinks?
- چه کسی پول نوشیدنی‌ها را پرداخت می‌کند؟
noun verb - transitive
باعث پریدن شدن، به جهش درآوردن
- The loud noise sprang the dog out of its bed.
- صدای بلند سگ را از تخت خود به جهش درآورد.
- The excitement sprang her into the air with joy.
- هیجان باعث شد که او از خوش‌حالی به هوا بپرد.
noun verb - transitive
ترک خوردن، شکاف برداشتن، شکستن
- The frozen pipe sprang a leak during the cold winter night.
- لوله‌ی یخ‌زده در سرمای شب زمستانی ترک برداشت.
- The metal rod sprang apart when too much force was applied.
- میله‌ی فلزی در اثر فشار زیاد ترک خورد و از هم جدا شد.
verb - transitive
به‌ کار انداختن، فعال کردن
- He sprang the trap by stepping on it.
- او با پا گذاشتن روی تله، آن را فعال کرد.
- She sprang the alarm as soon as she noticed the intruder.
- او به‌محض دیدن مزاحم، آژیر را به صدا درآورد.
verb - transitive
(با اعمال نیرو) خم کردن، کج کردن
- Maspod sprang the plastic rod.
- مسعود میله‌ی پلاستیکی را خم کرد.
- The worker sprang the steel sheet to fit the machine.
- کارگر ورقه‌ی فولادی را برای جا انداختن در دستگاه خم کرد.
verb - transitive
(به‌طور ناگهانی) فاش کردن، آشکار کردن، برملا کردن
- The investigations sprang a new problem.
- تحقیقات مشکل جدیدی را آشکار کردند.
- The new evidence sprang unexpected truths about the case.
- مدرک جدید حقایق غیرمنتظره‌ای را در مورد پرونده فاش کرد.
verb - transitive
فلج کردن، لَنگ کردن
- A sharp blow to the knee sprang the wrestler.
- ضربه‌ای شدید به زانو، کشتی‌گیر را لنگ کرد.
- The accident sprang his right foot permanently.
- تصادف، پای راستش را برای همیشه فلج کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spring

  1. noun jump, skip
    Synonyms:
    leap hop vault bounce bound buck recoil springiness elasticity buoyancy resilience flexibility give bounciness saltation
  1. noun season following winter
    Synonyms:
    springtime springtide vernal season prime flowering budding seedtime vernal equinox budtime blackberry winter
  1. noun origin
    Synonyms:
    source cause root beginning fountain well motive stimulus consideration fount whence fountainhead impetus wellspring
    Antonyms:
    result end
  1. noun body of rushing waters
    Synonyms:
    fountain wells watering place spa baths hot spring geyser artesian well thermal spring hydrolysate
  1. verb jump, skip
    Synonyms:
    leap hop bounce bound vault recoil rebound start startle skip lope hurdle bolt skitter trip hippety hop lop
  1. verb originate, emerge
    Synonyms:
    begin start arise appear come emerge develop grow issue proceed derive descend emanate rise stem head arrive be derived be descended come into being come into existence come out commence birth burgeon hatch loom mushroom shoot up upspring

Phrasal verbs

  • spring from something

    برخاستن از، ناشی شدن از، (محاوره) (کسی) پیدایش شدن از، سبز شدن از، سر و کله‌ی (کسی) پیدا شدن از، نشأت گرفته از

  • spring up

    ناگهان پدیدار شدن، درآمدن، روییدن

  • spring for

    بهای چیزی را پرداخت کردن

Collocations

  • spring a leak

    (قایق، بشکه و غیره) سوراخ شدن، ترک خوردن

سوال‌های رایج spring

معنی spring به فارسی چی میشه؟

واژه «spring» در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که بسته به زمینه‌ای که در آن به کار می‌رود، ممکن است معانی مختلفی داشته باشد. در اینجا به بررسی معانی مختلف این کلمه و نکات جالب مربوط به آن می‌پردازیم.

1. بهار (Spring): یکی از معانی اصلی واژه «spring» به فصل بهار اشاره دارد. بهار فصلی است که پس از زمستان و قبل از تابستان قرار دارد و معمولاً با افزایش دما، شکوفایی گل‌ها و شروع رشد گیاهان همراه است. در بسیاری از فرهنگ‌ها، بهار نماد تجدید حیات، شادی و سرزندگی است. در ادبیات و هنر، بهار به عنوان نمادی از عشق و زیبایی به تصویر کشیده می‌شود.

2. پرش (Spring): واژه «spring» همچنین به معنای پرش یا جهش است. این معنا به حرکات ناگهانی و سریع اشاره دارد که معمولاً با نیرویی بزرگ انجام می‌شوند. برای مثال، وقتی کسی از جایی پرش می‌کند، می‌توان گفت که او «sprang» (پرش کرد) از زمین. در این زمینه، به کار بردن این واژه در ورزش، رقص و فعالیت‌های بدنی متداول است.

3. منبع (Spring): در زمینه جغرافیا، «spring» به معنای چشمه یا منبع آب است. چشمه‌ها معمولاً نقاطی هستند که آب از زیر زمین به سطح زمین می‌رسد و می‌توانند به عنوان منابع مهم آب شرب و کشاورزی در نظر گرفته شوند. چشمه‌ها در بسیاری از فرهنگ‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند و به عنوان نماد زندگی و پاکی محسوب می‌شوند.

4. پرتو (Spring): در علم فیزیک، «spring» به قطعه‌ای از مواد الاستیک اشاره دارد که می‌تواند با فشار یا کشش تغییر شکل دهد و سپس به حالت اولیه خود بازگردد. این نوع فنرها در بسیاری از دستگاه‌ها و ماشین‌آلات به کار می‌روند و نقش مهمی در جذب ضربه و کاهش لرزش دارند.

نکات جالب درباره «spring»:

- فصل بهار در فرهنگ‌ها: در بسیاری از فرهنگ‌ها، جشن‌ها و مراسم خاصی برای استقبال از بهار برگزار می‌شود. به عنوان مثال، نوروز در فرهنگ ایرانی به عنوان آغاز سال نو و فصل بهار جشن گرفته می‌شود.

- پرش در ورزش: در ورزش‌های مختلف، مانند دو و میدانی و ژیمناستیک، تکنیک‌های خاصی برای پرش وجود دارد که نیازمند تمرین و مهارت بالا هستند.

- چشمه‌ها و اکوسیستم: چشمه‌ها به عنوان زیستگاه‌های طبیعی، نقش مهمی در حفظ تنوع زیستی و اکوسیستم‌های محلی دارند. بسیاری از حیوانات و گیاهان وابسته به این منابع آبی هستند.

- فناوری و فنرها: فنرها در بسیاری از فناوری‌ها و تجهیزات روزمره، از جمله خودروها و لوازم خانگی، استفاده می‌شوند. این قطعات به کاهش صدا و لرزش کمک می‌کنند و راحتی بیشتری را برای کاربران فراهم می‌آورند.

ارجاع به لغت spring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spring

لغات نزدیک spring

پیشنهاد بهبود معانی