با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Spring

sprɪŋ sprɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    sprang
  • شکل سوم:

    sprung
  • سوم‌شخص مفرد:

    springs
  • وجه وصفی حال:

    springing
  • شکل جمع:

    springs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
بهار، فصل بهار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- full of the joys of spring
- سرزنده، سرحال، خوشحال، شاد
adjective
بهاری
noun countable
پرش، جهش، جست
- with a spring in one's step
- جست‌و‌خیزکنان
- The cat sprang toward the mouse.
- گربه به طرف موش جست.
noun countable
چشمه، سرچشمه
- a hot spring
- چشمه آب گرم
- a mineral spring
- چشمه‌ی آب‌معدنی
noun countable
فنر
- leaf spring
- فنر شمشی/ فنر طبقی/ فنر شاخه‌ای
- compression spring
- فنر کمپرسی /فنر حلقوی /فنر فشاری
- extension spring
- فنر کششی /فنر آویخته
noun uncountable
کشسانی، خاصیت ارتجاعی، حالت فنری
- The old rubber tape has lost its spring.
- نوارکش کهنه کشسانی خود را از دست داده است.
noun uncountable
سرزندگی، نشاط، اشتیاق
- the spring in the bridegroom's steps
- اشتیاق مشهود در گام‌های داماد
verb - intransitive
پریدن، جهیدن، جست زدن
- I spring like spring near spring in spring.
- من می‌پرم مثل فنر، نزدیک چشمه در بهار.
- spring into action/ spring to life
- یکباره دست به کار شدن، به جنب و جوش افتادن، به حرکت در آمدن
- spring open
- ناگهان باز شدن
- spring something open
- چیزی را ناگهان باز کردن
- spring shut
- ناگهان بسته شدن
- spring something shut
- چیزی را ناگهان بستن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
(تله، قفل) به‌کار افتادن
verb - intransitive
(معدن) منفجر شدن
verb - intransitive
(فنر) در رفتن
verb - transitive
(تله، قفل) به‌کار انداختن
- The waves sprang two of the mines.
- امواج دو تا از مین‌ها را منفجر کرد.
verb - transitive
(معدن) منفجرکردن
verb - transitive
(زندانی را) فرار دادن، در دادن
- spring something on somebody
- (خبر، پیشنهاد و غیره) یکهو به ... دادن، (سوال) ناغافل از ... پرسیدن
- spring a surprise/it on somebody
- کسی را غافلگیر کردن
verb - transitive
(حیوان) از سوراخ بیرون کشیدن، از لانه بیرون کشیدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spring

  1. noun jump, skip
    Synonyms: bounce, bounciness, bound, buck, buoyancy, elasticity, flexibility, give, hop, leap, recoil, resilience, saltation, springiness, vault
  2. noun season following winter
    Synonyms: blackberry winter, budding, budtime, flowering, prime, seedtime, springtide, springtime, vernal equinox, vernal season
  3. noun origin
    Synonyms: beginning, cause, consideration, fount, fountain, fountainhead, impetus, motive, root, source, stimulus, well, wellspring, whence
    Antonyms: end, result
  4. noun body of rushing waters
    Synonyms: artesian well, baths, fountain, geyser, hot spring, hydrolysate, spa, thermal spring, watering place, wells
  5. verb jump, skip
    Synonyms: bolt, bounce, bound, hippety hop, hop, hurdle, leap, lop, lope, rebound, recoil, skitter, start, startle, trip, vault
  6. verb originate, emerge
    Synonyms: appear, arise, arrive, be derived, be descended, begin, birth, burgeon, come, come into being, come into existence, come out, commence, derive, descend, develop, emanate, flow, grow, hatch, head, issue, loom, mushroom, proceed, rise, shoot up, start, stem, upspring

Phrasal verbs

  • spring back

    به جای اول خود برگشتن

  • spring from something

    برخاستن از، ناشی شدن از، (محاوره) (کسی) پیدایش شدن از، سبز شدن از، سر و کله‌ی (کسی) پیدا شدن از، نشأت گرفته از

  • spring up

    ناگهان پدیدار شدن، درآمدن، روییدن

Collocations

  • spring a leak

    (قایق، بشکه و غیره) سوراخ شدن، ترک خوردن

ارجاع به لغت spring

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spring» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spring

لغات نزدیک spring

پیشنهاد بهبود معانی