فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fountainhead

ˈfaʊntnhed ˈfaʊntənhed

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت: fountain-head

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal

سرچشمه‌، سرمنشأ، منبع اصلی، منشأ اصلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The fountainhead of the river was located deep in the mountains.

سرچشمه‌‌ی رودخانه در اعماق کوه قرار داشت.

The company's CEO was the fountain-head of all major decisions.

مدیرعامل شرکت، منشأ اصلی تمام تصمیمات مهم بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fountainhead

  1. noun principal source; person who originates
    Synonyms:
    creator maker father mother leader author generator originator initiator builder architect administrator fountain spring fount wellspring

ارجاع به لغت fountainhead

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fountainhead» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fountainhead

لغات نزدیک fountainhead

پیشنهاد بهبود معانی