گذشتهی ساده:
fatheredشکل سوم:
fatheredسومشخص مفرد:
fathersوجه وصفی حال:
fatheringشکل جمع:
fathersشکل عامیانهی این لغت: Dad
شکل نوشتاری دیگر این لغت در معانی دوم و سوم: Father
مخفف این لغت در معنای دوم Fr است.
پدر، بابا، والد
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
My father's name was Abbas.
اسم پدر من عباس بود.
His father was killed in the war.
پدرش در جنگ کشته شد.
Let's go, father!
پدر بیا برویم!
one of the children fathered by him
یکی از بچههایی که او پدرشان بود
کشیش، پدر روحانی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Two catholic Fathers were accompanying him.
دو کشیش کاتولیک او را همراهی میکردند.
Please speak to Father if you need spiritual counseling.
لطفاً اگر به مشاورهی معنوی نیاز دارید با پدر روحانی صحبت کنید.
Many seek guidance from Father Michael during times of trouble.
بسیاری در زمان مشکلات از پدر مایکل راهنمایی میخواهند.
خدا، یزدان (مسیحی)
Forgive them, Father, for they know not what they are doing.
(عیسی) خداوندا آنان را ببخش؛ چون نمیدانند چه میکنند.
Through prayer, we connect with Father.
از طریق دعا، ما با خدا ارتباط برقرار میکنیم.
نیاکان، اجداد، پیشینیان، بنیادگذار، مؤسس، ابداعکننده، مخترع، پیشگام، پیشکسوت
George Washington is considered to be the father of the American people.
جورج واشنگتن پدر ملت امریکا محسوب میشود.
Our fathers came here centuries ago.
پدران ما قرنها پیش به اینجا آمدند.
Dehkhoda is the father of all of us lexicographers.
دهخدا پدر همهی ما فرهنگنویسان است.
He fathered the use of computers in medicine.
او کاربرد کامپیوتر در علم پزشکی را پیریزی کرد.
ریش سفید محل، بزرگ (بزرگان) شهر، ارشد
one of the city fathers
یکی از ریشسفیدان شهر
The concerns of the community were presented to the city fathers.
نگرانیهای جامعه به بزرگان شهر ارائه شد.
The city fathers debated the new zoning laws.
بزرگان شهر در مورد قوانین جدید منطقهبندی بحث کردند.
پس انداختن، به وجود آوردن (بچه)، پدر شدن، صاحب فرزند شدن
She fathered several children.
او چندین فرزند پسانداخت.
It's rumored that he fathered several children out of wedlock.
شایعه شده است که او چندین فرزند نامشروع داشته است.
He fathered two children before he was twenty.
او قبلاز بیست سالگی صاحب دو فرزند شد.
The king fathered an heir to secure the dynasty.
پادشاه برای حفظ سلسله، وارثی را به وجود آورد.
به گردن کسی انداختن، نسبت دادن
The mistake was fathered on him.
اشتباه را به گردن او انداختند.
They fathered the gossip on a disgruntled employee.
آنها این شایعه را به کارمند ناراضی نسبت دادند.
مسئولیت به عهده گرفتن
The company decided to father the project despite the risks.
شرکت تصمیم گرفت باوجود خطرات، مسئولیت این پروژه را بر عهده بگیرد.
No one wanted to father the controversial proposal, fearing public backlash.
هیچکس نمیخواست مسئولیت پیشنهاد بحثبرانگیز را بر عهده بگیرد، زیرا از واکنش عمومی میترسید.
پدری کردن، سرپرستی کردن، بزرگ کردن
He has fathered many children in his village.
او برای بسیاری از کودکان در روستای خود پدری کرده است.
The organization fathers underprivileged youth, providing them with guidance and support.
این سازمان از جوانان محروم سرپرستی میکند و آنها را با راهنمایی و پشتیبانی فراهم میکند.
the child is father of the man
شخصیت هر کس در دوران کودکی تعیین میشود.
پسر شبیه پدرش است، پسر به پدرش میرود (پسر کو ندارد نشان از پدر، تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر) (تره به تخمش میره، حسنی به باباش) (پدر و پسر، لِنگهی همدیگهن)
the wish is father to the thought
آرزو سرچشمهی اندیشه است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «father» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/father