امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Father

ˈfɑːðər ˈfɑːðə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fathered
  • شکل سوم:

    fathered
  • سوم‌شخص مفرد:

    fathers
  • وجه وصفی حال:

    fathering
  • شکل جمع:

    fathers

توضیحات

شکل عامیانه‌ی این لغت: Dad

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
پدر، بابا، والد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- My father's name was Abbas.
- اسم پدر من عباس بود.
- His father was killed in the war.
- پدرش در جنگ کشته شد.
- Let's go, father!
- پدر بیا برویم!
- one of the children fathered by him
- یکی از بچه‌هایی که او پدرشان بود
noun
نگهدار، محافظ، پشت و پناه
noun
(معمولا جمع) نیاکان، اجداد، پیشینیان، بنیادگذار، مؤسس، ابداع‌کننده، مخترع، پیشگام، پیشکسوت
- George Washington is considered to be the father of the American people.
- جورج واشنگتن پدر ملت امریکا محسوب می‌شود.
- Our fathers came here centuries ago.
- پدران ما قرنها پیش به اینجا آمدند.
- Dehkhoda is the father of all of us lexicographers.
- دهخدا پدر همه‌ی ما فرهنگ‌نویسان است.
- He fathered the use of computers in medicine.
- او کاربرد کامپیوتر در علم پزشکی را پی‌ریزی کرد.
noun
(معمولا جمع) ریش سفید محل، بزرگ (بزرگان) شهر، ارشد
- one of the city fathers
- یکی از ریش‌سفیدان شهر
noun
(معمولاً F بزرگ) کشیش
- Two catholic Fathers were accompanying him.
- دو کشیش کاتولیک او را همراهی می‌کردند.
noun
(f بزرگ) خدا، یزدان، الله
- Forgive them, Father, for they know not what they are doing.
- (عیسی) خداوندا آنان را ببخش؛ چون نمی‌دانند چه می‌کنند.
noun
پدر جانور یا گیاه
noun
مرد قابل احترام (به خاطر سن یا مقام و غیره)
noun
(روم باستان) سناتور
verb - transitive
پدری کردن
verb - transitive
(بچه) پس انداختن، به وجود آوردن، بنیادگذاردن، تاسیس کردن، بنا نهادن، ابداع کردن
- She fathered several children.
- او چندین فرزند پس‌انداخت.
verb - transitive
به گردن کسی انداختن، نسبت دادن
- The mistake was fathered on him.
- اشتباه را به گردن او انداختند.
verb - intransitive
(در حق کسی)، سرپرستی کردن، بزرگ کردن (بچه)، مسئولیت (چیزی را) به عهده گرفتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد father

  1. noun male person who begets children
    Synonyms:
    ancestor begetter dad daddy forebearer origin pa padre papa parent pop predecessor procreator progenitor sire source
    Antonyms:
    mother
  1. noun priest
    Synonyms:
    abbé clergyman confessor curé ecclesiastic minister padre parson pastor preacher reverend
  1. verb sire
    Synonyms:
    beget conceive create dream up engender establish found generate invent originate procreate produce sow the seeds of spawn trigger
    Antonyms:
    mother
  1. noun founder, inventor
    Synonyms:
    administrator architect author builder creator dean elder encourager generator initiator introducer leader maker matriarch motor mover organizer originator patriarch patron prime mover promoter promulgator publisher sire sponsor supporter

ارجاع به لغت father

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «father» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/father

لغات نزدیک father

پیشنهاد بهبود معانی